قضة
نویسه گردانی:
QḌ
قضة.[ ق ِ ض َ ] (ع اِ) گیاهی است . (منتهی الارب ). گیاهی از حمض که در زمین هموار روید. و تاء آن عوض از یاء محذوف است . ج ، قِضی ̍، قِضات . (اقرب الموارد) (معجم البلدان ). || زمین شیب دار شن زاری که در کنارآن زمین مرتفعی باشد. (معجم البلدان ). || (اِخ ) گردنه ای است در یمامه نزدیک کوه عارض که میان آن و یمامه و صمر آبی است از بنی اسد که سه روز با قضه فاصله دارد. و شاعرانی در اشعار خود از آن یاد کرده اند. در قضه وقعه ٔ بزرگی میان بکر و تغلب به وقوع پیوسته و کلیب به قتل رسیده ، و اعراب جاهلیت آن را حرب بسوس خوانند. (معجم البلدان ). رجوع به قَضّة شود.
واژه های همانند
۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
قضة. [ ق َض ْ ض َ ] (ع اِ) آنچه شکسته و ریزه گردد از سنگریزه . || بقیه ٔ هر چیزی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || گروهه ٔ خردرشته . (منتهی...
قضة. [ ق ِض ْ ض َ ] (ع اِمص ) دوشیزگی . || دوشیزگی ربایی . اسم است اقتضاض را. (منتهی الارب ). || (اِ) زمین سنگ ریزه ناک ، یا زمین پست که ...
قضة. [ ق ِض ْ ض َ ] ۞ (اِخ ) موضعی است که در آنجا میان بکر و تغلب جنگ واقع شد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). موضعی است معروف که در آن ...
قضة. [ ق ُ ض َ ] (ع اِ) عیب .(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قُضّة شود.
قضة. [ ق ُض ْ ض َ ] (ع اِ) عیب . و به تخفیف ضاد نیز آمده است . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
غضة.[ غ َض ْ ض َ ] (ع ص ) مؤنث غَض ّ. رجوع به غَض ّ شود.
غضة. [ غ ُض ْ ض َ ] (ع اِمص ) خواری . کمی . (منتهی الارب ). ج ، غُضَض . (المنجد).
غضة. [ ؟ ض ْ ض َ ] (اِخ ) نام مادر المستضی ٔ باﷲ. رجوع به تاریخ الخلفاء سیوطی ص 294 شود.
قذة. [ ق ُذْ ذَ ] (ع اِ) پر تیر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، قُذَذ. || کیک . ج ، قِذّان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || کران...
قزة. [ ق ُ زَ ] (ع اِ) بازیی است عربان را. || مار یا نوعی از آن دم بریده کج رفتار. ج ، قزات . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).