قعب
نویسه گردانی:
QʽB
قعب . [ ق َ ] (ع اِ) قدح چوبین . (دهار). کاسه ٔ مغاک بزرگ درشت یا مایل به کوچکی ، یا کاسه ای که یک کس را سیر کند. (منتهی الارب ). القدح الضخم الغلیظ الجافی ، و قیل الی الصغر، و قیل یروی الرجل . (اقرب الموارد). ج ، اَقْعُب ، قِعاب ، قِعَبة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || تک سخن و غور آن . (منتهی الارب ): قعب الکلام ؛ غوره . (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
قآب . [ ق َ آ ] (ع مص ) بسیار نوشیدن آب را و پر شدن . گویند قَئِب َ الرجل من الماء قاباً وقآباً؛ بسیار نوشید آب را و پر شد. (منتهی الارب ).
قاب . (ترکی ، اِ) خوان طعام و در مصطلحات نوشته که قاب لفظ ترکی است . (بهار عجم ). به معنی آوند و ظرف و چون طبق ظرف طعام است آن را قاب ...
قاب . (ع اِ) اندازه . مقدار. (مهذب الاسماء) (غیاث ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || مابین قبضه ٔ کمان و خانه ٔ کمان . (غیاث ). میان قبضه و گ...
قاب . [ قاب ب ] (ع اِ) سیم (سوّم ) سال . (مهذب الاسماء). دو سال بعداز سال جاری . || سال آینده . (آنندراج ).
قاب . (اِخ ) واحه ای است واقع در میان صحرا در نوبه ٔ آفریقا در جانب غربی «دنقله » و در چهل وپنج هزارگزی ساحل نیل ، طول آن از شمال به جنوب ...
قاب . (اِخ ) قریه ای است در خاک مصر در طرف چپ رود نیل به فاصله ٔ بیست ونه هزارگزی جنوب شرقی «اسنه » و در نزدیکی خرابه های شهر قدیمی که به...
غاب . (ص ) سخن بیهوده و یاوه و هرزه و هذیان . حدیث و سخن بیهوده و لاطائل و ترهات . فضولی بیهوده و یافه . (حاشیه ٔ لغت فرس اسدی نخجوانی )....
غاب . (ع اِ) ج ِ غابة. جنگل .بیشه ٔ شیر. (مهذب الاسماء) (دهار). بیشه و نیستان . (برهان ). بیشه ها، خصوصاً بیشه هائی که در آن شیر ماند و این جمع...
غاب . [ غا ب ب ] (ع ص ) شب مانده . از شب پیش مانده . بَیّوت . بیات (گوشت ، نان ). شب بر او گشته . گوشت یا نان یکشبه . (آنندراج ). لحم غاب ؛ ...
غاب . (اِخ ) جایگاهی در یمن . (معجم البلدان ).