گفتگو درباره واژه گزارش تخلف قفر نویسه گردانی: QFR قفر. [ ق َ ] (اِ) نام دارویی است که آن را کشوث خوانند ۞ و آن مانند عشقه بر خار ترنجبین پیچد. (برهان ) (فهرست مخزن الادویه ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی قفر قفر. [ ق َ ] (ع مص ) درپی رفتن و پیروی کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): قفر الاثر قفراً؛ اقتفاه و تبعه . (اقرب الموارد). قفر قفر. [ ق َ ] (ع ص ، اِ) بیابان بی آب وگیاه وزمین خالی . (منتهی الارب ). الخلاء من الارض لا ماء به ولا نبات ، و لیث گوید: قفر مکان خالی از م... قفر قفر. [ ق َ ف َ ] (ع اِ) موی . (اقرب الموارد). قفر قفر. [ ق َ ف َ ] (ع مص ) کم شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): قَفِرَ مال فلان قفراً؛ قل ّ. || کم شدن گوشت و لاغر شدن : قفرت المراءة؛ قل... قفر قفر. [ ق َ ف ِ ] (ع ص ) کم موی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و در شعر به تخفیف یعنی به سکون فاء آمده است . (از اقرب الموارد). || گرگ م... قفر قفر. [ ق ُ ] (اِ) اسم قار است . (فهرست مخزن الادویة). اسم جنس قار و عرق الجبال است و آنچه شبیه به قیر در تکون باشد. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). قفر قفر. [ ق َ ف َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ورزق بخش داران شهرستان فریدن واقع در 6 هزارگزی شمال داران و 2 هزارگزی شمال راه ازنا به اصفهان ... بنات قفر بنات قفر. [ ب َ ت ُ ق َ ] (ع اِ مرکب ) هر نوع حیوان وحشی . وحوش . (از المرصع). غفر غفر. [ غ َ ] (ع مص ) غفر امر؛ به چیز سزاوار و بایست بیاراستن کار را و اصلاح کردن . (منتهی الارب ). اصلاح کار. (المنجد): غفر الامر بغفرته و غفی... غفر غفر. [ غ َ ف َ ] (ع مص ) غفر ثوب ؛ پرزه برآوردن جامه . (منتهی الارب ): غفر الثوب غفراً؛ ثار زئبره . (اقرب الموارد). باپرژه شدن جامه . (تاج ال... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود