قلع
نویسه گردانی:
QLʽ
قلع. [ ق ُ ] (ع ص ) مرد توانا در رفتار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و در وصف رسول خدا صلی اﷲعلیه و آله است : اذا زال زال قلعاً به ضم و به تحریک و چون کَتِف ، یعنی وقت رفتار پای نیک برمیداشتند وبه رفتار ناز و خرامش نمیرفتند. (از منتهی الارب ).
واژه های همانند
۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۳ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
قالی قلا. [ ق َ ] (اِخ ) شهری است در ارمنستان کبیر از نواحی خلاط از نواحی منازجرد از نواحی ارمنستان چهارم . احمدبن یحیی گوید: از عهد انوشیروا...
قحط و غلا. [ ق َ طُ غ َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) قحطی و خشک سالی .
قلاء ثقفی . [ ق َل ْ لا ءِ ث َ ق َ ] (اِخ ) علأبن رزین . از راویان است . (ریحانة الادب ج 3 ص 316).
قلا ومقلا. [ ] (اِ مرکب ) الک دولک . دودله . دوداله .قله . کال چنبه . الک جنبش . پله چوب . (یادداشت مؤلف ).