قلع
نویسه گردانی:
QLʽ
قلع. [ ق ُ ] (ع ص ) مرد توانا در رفتار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و در وصف رسول خدا صلی اﷲعلیه و آله است : اذا زال زال قلعاً به ضم و به تحریک و چون کَتِف ، یعنی وقت رفتار پای نیک برمیداشتند وبه رفتار ناز و خرامش نمیرفتند. (از منتهی الارب ).
واژه های همانند
۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
قلاء. [ ق َل ْ لا ] (اِخ ) ابراهیم بن حجاج . از محدثان است . (از انساب سمعانی ).
قلاء. [ ق َل ْ لا ] (اِخ ) احمدبن محمدبن علی بن ریاح . از راویان است . قلاء، لقب رجالی اوست . (ریحانةالادب ج 3 ص 316).
غلا.[ غ َ ] (ع اِمص ) قحطی و گرانی نرخ غله و دیگر مأکولات . (ناظم الاطباء). رجوع به غلاء شود : فضلای عصر در ذکر آن غلا منظومات بسیار گفتند...
قلاء. [ ق َل ْ لا ] (اِخ ) سویدبن سعید. از راویان است . (ریحانة الادب ج 3 ص 316).
قلاء. [ ق َل ْ لا ] (اِخ ) علی بن محمد. از راویان است . (ریحانة الادب ج 3 ص 316).
قلاء. [ ق َل ْ لا ] (اِخ ) عمربن رباح . از راویان است . (ریحانة الادب ج 3 ص 316).
قلاء. [ ق َل ْ لا ] (اِخ ) محمدبن دراج . از راویان است . (ریحانة الادب ج 3 ص 316).
غلاء. [ غ َ ] (ع مص ) گران شدن نرخ . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (مصادر زوزنی ). گرانی نرخ . (مهذب الاسماء). قحط و گران شدن نرخ غله و هرچیز....
غلاء. [ غ ِ ] (ع مص ) به غایت برداشتن دست را در انداختن تیر، یا به نهایت قوت دور انداختن . (منتهی الارب ). مصدر دوم باب مفاعله ، از غالی ̍...
غلاء. [ غ ِ ] (ع اِ) ج ِ غَلْوَة. (منتهی الارب ). رجوع به غلوة شود.