قماش
نویسه گردانی:
QMAŠ
قماش . [ ق َم ْ ما ](ع ص ) کسی که امتعه را می خرد. (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
قماش . [ ق ُ ] (ع اِ) ج ِ قَمش . (اقرب الموارد). رجوع به قمش شود. متاع از هر جنس و از هر جای . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کالای خانه . (مهذب ...
قماش /qomāš/ معنی ۱. پارچۀ نخی. ۲. [مجاز] نوع؛ جنس. ۳. [قدیمی] رخت، متاع، و اسباب خانه. ۴. [قدیمی] خردهریزههایی که از روی زمین جمع میکنند. فرهنگ فا...
بی قماش . [ ق ُ ] (ص مرکب ) (از: بی + قماش ) که قماش نداشته باشد. بی رخت و بی اسباب و امتعه و اثاث بطور مطلق : در آن خرگاههای تهی و بی ق...
خوش قماش . [ خوَش ْ / خُش ْ ق ُ ](ص مرکب ) خوش جنس . خوب جنس . مقابل بدقماش . خوب سرشت .
نارین قماش . [ ق ُ ] (اِ مرکب ) پارچه ٔ ظریف خوب . (ناظم الاطباء).
تخته ٔ قماش . [ ت َ ت َ / ت ِ ی ِ ق ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آنچه از دو تخته چوب سازند و در آن قماش ها را نگاه دارند و باز به طناب محکم ب...
قاش و قماش . [ ش ُ ق ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) سفله . داس و دلوس . (فرهنگ اسدی ). خاش و خماش .