قند
نویسه گردانی:
QND
قند. [ ق ُ ] (معرب ، اِ) خایه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). قندان به معنی خصیان . (اقرب الموارد). رجوع به گُند شود.
- ابوالقندین ؛ کنیه ٔ اصمعی است که دارای خایه های بزرگ بود. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
قند. [ ق َ ] (معرب ، اِ) کند که شکر باشد. قنده مثل آن و این معرب است . (منتهی الارب ). عسل نیشکر چون سفت و منجمد گردد. (اقرب الموارد). معرب...
نی قند. {نِ یِ قَ}. (اِ. مرکب) نیشکر، نی نازکی که در گذشته کودکان بخاطر شهد درونش می جویدند و امروزه از گیاهان عمده مورد استفاده کارخانه های قند و شکر...
کله قند. [ ک َل ْ ل َ / ل ِ ق َ ] (اِ مرکب ) یک قند تمام به شکل مخروط ریخته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چو قناد سر کرده این ظلم چندسرش ...
نخ قند. [ ن َ خ ِ ق َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قسمی نخ محکم که از الیاف کنف سازند و چون سابقاً آن را دور کله های قند می پیچیدند به نخ ق...
آب قند. [ ب ِ ق َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شربت قند. || قسمی خربزه بکاشان بسیار شیرین و نازک .
قند مکرر. [ ق َ دِ م ُ ک َرْ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از لبهای معشوق است . (برهان ) : دیده چون آن دو لب شیرین دیدمعنی قندمکرر فهمی...
خاک قند. [ ک ِ ق َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چون قطعه ٔ قندی را بشکنند یا بسایند ریزه ٔ قند یا پودری را که بسبب شکستن یا سائیدن از قند بدست ...
کوشک قند. [ ق َ] (اِخ ) شهری است از حدود مکران به ناحیت سند و از او پانیذ خیزد. (از حدود العالم چ دانشگاه ص 125).
کاغذ قند. [ غ َ ذِ ق َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کاغذی که قند در آن پیچند. (آنندراج ). که کسب شیرینی کرده باشد : ورق ورق سخنم همچو کاغذ قن...
قند پرست. (ا. ص. مر.) آنکه قند پسندد. شکر خواه. شیرینی و حلویات طلب. محترم دار دِلم کاین مگس قَندپَرَست تا هواخواهِ تو شُد فَرّ هُمایی دارد حافظ