اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قند

نویسه گردانی: QND
قند. [ ق ُ ] (معرب ، اِ) خایه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). قندان به معنی خصیان . (اقرب الموارد). رجوع به گُند شود.
- ابوالقندین ؛ کنیه ٔ اصمعی است که دارای خایه های بزرگ بود. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
غند گشتن . [ غ ُ گ َ ت َ ](مص مرکب ) غند شدن . جمع شدن . گرد آمدن : تیغ وفا ز رنگ جفا سخت کند گشت بازم بلای هجر غم یار غند گشت .دقیقی (از جهان...
گرد و غند. [ گ ِ دُ غ َ ] (ص مرکب ) گرداندام . درچیده اندام . فربهی نزدیک به کوتهی . و رجوع به گرد و غنبلی شود.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.