کاب
نویسه گردانی:
KAB
کاب . (اِخ ) شهری وسط است (از روم ) [ آسیای صغیر ] و هوایش سرد است واز اقلیم پنجم است . حقوق دیوانیش بیست و دو هزار و صد دینار است . (نزهةالقلوب المقالة الثالثه ص 98).
واژه های همانند
۵۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
کعب العمل . [ ک َ بُل ْ ع َ م َ ] (اِخ ) محاسب بغدادی از اهل بین النهرین بود که بقول ابن قفطی در علم حساب و فنون آن تخصص داشت و شهرتی تم...
کعب مامة. [ ک َ ب ِ م َ ] (اِخ ) از صحابه ٔ رسول اکرم بود و روزگار در نهایت زهد و سخا گذراند. صائم الدهر و قائم اللیل بود و همیشه بخاطر داشت ...
کعب الاحبار،(نام کامل: ابو اسحاق کعب بن ماتع الحمیری الاحبار) یک یهودی از قبیله ذوالکیلا از یمن بود که مسلمان شده در روزگار عمر بن خطابزندگی میکرد. او...
کعب الغزال . [ ک َ بُل ْ غ َ ] (ع اِ مرکب ) کعب غزال . نوعی حلوا. رجوع به کعب غزال شود.
کعب لنگری . [ ک َ ب ِ ل َ گ َ ] (اِخ ) نام شخصی است که نهایت حریص در خوردن بود و طمع بسیار داشت (آنندراج ) (غیاث اللغات ).
کعب پیاله . [ ک َ ب ِ ل َ / ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آنچه حلقه مانند زیر پیاله یا فنجان سازند تا به زمین درست تواند نشست . (آنندراج ) :...
کعب الاحبار. [ ک َ بُل ْ اَ ] (اِخ ) کعب بن ماتع الحبر مکنی به ابواسحاق تابعی است و از یهودیان حمیر بود که بزمان عمر اسلام آورد. او را کعب ...
کعب الاخبار. [ ک َ بُل ْ اَ ] (اِخ ) ضبط ناصواب کعب الاحبار. رجوع به کعب الاحبار شود.
کعب الخنزیر. [ ک َ بُل ْ خ ِ ] (ع اِ مرکب ) کعب خوک باشد. چون بسوزانند و سحق کنند و در چشم کشند سپیدی چشم را زائل کند و چون سنون سازند سنون ...
وارث بن کعب . [ رِ ث ِ ن ِ ک َ ] (اِخ ) خروصی محمدی ، متوفی در 192 هَ . ق . (مطابق 808 م .) از ائمه ٔ اباضیه درعمان بود. وی نخستین کسی بود از...