گفتگو درباره واژه گزارش تخلف کاب نویسه گردانی: KAB کاب . [ ب ُ ] (اِخ ) سانسکریت کاویه ۞ . یکی از مننترات ۞ بنات النعش در نزد هندوان . (تحقیق ماللهند ج 1 ص 198). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه واژه معنی کعب العمل کعب العمل . [ ک َ بُل ْ ع َ م َ ] (اِخ ) محاسب بغدادی از اهل بین النهرین بود که بقول ابن قفطی در علم حساب و فنون آن تخصص داشت و شهرتی تم... کعب مامة کعب مامة. [ ک َ ب ِ م َ ] (اِخ ) از صحابه ٔ رسول اکرم بود و روزگار در نهایت زهد و سخا گذراند. صائم الدهر و قائم اللیل بود و همیشه بخاطر داشت ... کعب الاحبار کعب الاحبار،(نام کامل: ابو اسحاق کعب بن ماتع الحمیری الاحبار) یک یهودی از قبیله ذوالکیلا از یمن بود که مسلمان شده در روزگار عمر بن خطابزندگی میکرد. او... کعب الغزال کعب الغزال . [ ک َ بُل ْ غ َ ] (ع اِ مرکب ) کعب غزال . نوعی حلوا. رجوع به کعب غزال شود. کعب لنگری کعب لنگری . [ ک َ ب ِ ل َ گ َ ] (اِخ ) نام شخصی است که نهایت حریص در خوردن بود و طمع بسیار داشت (آنندراج ) (غیاث اللغات ). کعب پیاله کعب پیاله . [ ک َ ب ِ ل َ / ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آنچه حلقه مانند زیر پیاله یا فنجان سازند تا به زمین درست تواند نشست . (آنندراج ) :... کعب الاحبار کعب الاحبار. [ ک َ بُل ْ اَ ] (اِخ ) کعب بن ماتع الحبر مکنی به ابواسحاق تابعی است و از یهودیان حمیر بود که بزمان عمر اسلام آورد. او را کعب ... کعب الاخبار کعب الاخبار. [ ک َ بُل ْ اَ ] (اِخ ) ضبط ناصواب کعب الاحبار. رجوع به کعب الاحبار شود. کعب الخنزیر کعب الخنزیر. [ ک َ بُل ْ خ ِ ] (ع اِ مرکب ) کعب خوک باشد. چون بسوزانند و سحق کنند و در چشم کشند سپیدی چشم را زائل کند و چون سنون سازند سنون ... وارث بن کعب وارث بن کعب . [ رِ ث ِ ن ِ ک َ ] (اِخ ) خروصی محمدی ، متوفی در 192 هَ . ق . (مطابق 808 م .) از ائمه ٔ اباضیه درعمان بود. وی نخستین کسی بود از... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۶ ۶ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود