کاشی . (اِخ ) (رضائی ...) آدمی خوش سلیقه و پیش ارباب نظم مقبول القول است . این ابیات از اوست :
زنجیر در زندان غم از بسکه با من کرده خو
هرگاه می جنبم زجا بنیاد شیون میکند
#
هر چند بینمت بتو میلم فزون شود
آب حیاتی از تو کسی سیر چون شود.
#
حاضری لیک حجابم ز تو دارد محروم
طرفه حالی است تو اینجائی و حرمان اینجاست .
#
تسکین دل بوعده ٔ وصل تو چون دهم
در پیش من نشسته ای و نیست باورم .
#
رضائی گر بزور از پیش رفتی کار عاشق را
بدین بی دست وپایی کار صد فرهاد میکردم .
#
قبرم بشکافید و ز تأثیر محبت
اعضای درست و جگر پاره ببینید.
(ترجمه ٔ تذکره ٔ مجمع الخواص ص 310).