کاغذین جامه . [ غ َ م َ
/ م ِ ] (اِ مرکب ) کنایه از عجز و بیچارگی باشد. (برهان ) (انجمن آرا). درماندگی . (ناظم الاطباء). || تظلم . (برهان ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا). کاغذی جامه . جامه ٔ کاغذی . کاغذین جامه ای بوده از کاغذ که متظلم میپوشید و نزد حاکم میشد و او درمی یافت که وی دادخواه است و به دادش میرسید. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). جامه ٔ کاغذ که فریادیان پوشند و در قدیم رسم بوده . (آنندراج از بهار عجم ).
حاسدانم چون هدف بین کاغذین جامه که من
تیر شحنه از پی امن شبان آورده ام .
خاقانی .
کاغذین جامه هدف وار علی اﷲ زنیم
تا به تیر سحری دست قدر بربندیم .
خاقانی .
کاغذین جامه به خونابه بشویم که فلک
رهنمونیم بپای علم داد نکرد.
حافظ.
رجوع به کاغذین پیرهن شود.
-
کاغذین جامه پوشیدن ؛ دادخواه شدن و تظلم کردن
: کاغذین جامه بپوشید و بدرگاه آمد
زاده ٔ خاطر من تا بدهی داد مرا.
کمال اسماعیل .
رجوع به فرهنگ انجمن آرا ذیل کاغذین جامه شود.