اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کبر

نویسه گردانی: KBR
کبر. [ک ِ ] (ع اِمص ) برتنی . خودپسندی . کوچک شمردن دیگران و بزرگ دانستن خود. عجب . غرور. (ناظم الاطباء) (در تداول عامه ) فیس . افاده . (یادداشت مؤلف ) :
همه کبر و لافی بدست تهی
به نان کسان زنده ای سال و ماه .

معروفی .


بر او مردمی کو کبر دارد
بتر باشد هزاران ره ز کافر.

فرخی .


بینی آن رود نوازیدن با چندین کبر
بینی آن شعر سرائیدن با چندین ناز.

فرخی .


تا کم نشود کبر پلنگ از دل تو
موم ازدل من برند و سنگ از دل تو.

عنصری .


گل با دوهزار کبر و ناز وصلف است .

منوچهری .


چون که بمن بنگری ز کبر و سیاست
من چکنم گر ترا ضیاع و عقار است .

ناصرخسرو.


با همت باز باش و با کبر پلنگ
زیبا به گه شکار و پیروز به جنگ .

مسعودسعد.


هر که را بینی پر باد از کبر
آن نه از فربهی آن از ورم است .

سنائی .


پس از رنجانیدن جانوران و... و کبر و خیانت و دزدی احتراز نمودم . (کلیله و دمنه ).
کبر کجا کردی هرگز پلنگ
گر نبدی چون تو بروز شکار.

مختاری غزنوی .


همه همشهریان خاقانی
با وی از کبر در نیامیزند.

خاقانی .


در گوشه ها هزار جگر گوشه خورده ای
وز کبر گوشه ٔ کله اندرشکسته ای .

خاقانی .


پا بر سر درویشان از کبر منه یارا
در طشت فنا روزی بی تیغ سرت افتد.

عطار.


مرغ بی هنگام شد آن چشم او
از نتیجه ٔ کبراو و خشم او.

مولوی .


نشاید بنی آدم پاکزاد
که بر سر کند کبر و تندی و باد.

(گلستان ).


معتقدان و دوستان از چپ و راست منتظر
کبر رها نمی کند کز پس و پیش بنگری .

سعدی .


از کبر مدار هیچ در دل هوسی
کز کبر بجایی نرسیده است کسی .

بابا افضل .


|| بزرگی :
نفرین کنم ز درد فعال زمانه را
کو داد کبر و مرتبت این گوفشانه را.

شاکربخاری .


|| بزرگواری . (برهان ). || پندار. (یادداشت مؤلف ). || در تداول علم اخلاق ، بهتر دانستن خود است از دیگری چنانکه ضعة کمتر گردانیدن خود است از دیگری در محلی که تحقیر کرده شود و اضاعت حق شود و تواضع میان این هر دو است . پس فروتنی پسندیده و ضعة ناپسند است و خودپسندی و کبر نکوهیده و عزت نفس ستوده باشد. صاحب عوارف گفته است : که برای مؤمن روا نباشد که خود را به طمع خلق خوار سازد و گرامی داشتن روان آن است که آدمی نفس خود را بواجبی بشناسد و روان خویش را بزرگ و گرامی دارد و برای بهره های بی ارز و عاجل این جهان روان خویشتن را خوار و پست نسازد چنانکه کبر عدم معرفت آدمی است بنفس خود و فرود آوردن روان خویش باشد دون رتبه ٔ آن پس اگر تکبر بحق می کند عزت است و عزت محمود است چه گفته اند المتکبّران تکبر بحق فهو محمود و هو تکبر الفقراءعلی الاغنیاء استغناء باﷲ عما فی ایدیهم وان تکبر بغیر حق فهو مذموم و هو تکبر الاغنیاء علی الفقراء و لهذا بعضی گفته اند که کبر آن است که خود را از دیگری به ناحق و ناسزاوار بزرگ و بلند داند. (کشاف اصطلاحات الفنون ).
- کبر پلنگ ؛این حیوان به صفت نخوت و خویشتن بینی مثل است :
تا کم نشود کبر پلنگ از دل تو
موم از دل من برند و سنگ از دل تو.

عنصری .


آهوی بزمی تو با کبر پلنگانت چکار
آهوان را کی بود کبر پلنگ بربری .

عنصری .


ای خواب شبم برده به زلف شبرنگ
با چشم چو آهو چه کنی کبر پلنگ
پشت دلم از بس که جفا کردی و جنگ
چون زلف تو گوژ گشت وچون چشم تو تنگ .

ادیب صابر.


من همت باز دارم و کبر پلنگ
زانروی مرا نشست کوه آمد و سنگ .

مسعودسعد.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۴ ثانیه
کبر. [ ک ِ ب َ ] (ع اِمص ) به زاد برآمدگی . (السامی ) (برهان ). بلند سالی . (برهان ). کلان سالی . پیری . (غیاث اللغات ). مقابل صغر.- کبر سن ؛ کل...
کبر. [ ک ُ ب ُرر ] (ع اِ) کُبْر. کُبُرَّة. کِبْرَة. کلانتر قوم یا قریب تر آنها به جد اعلا.(از منتهی الارب ). بزرگتر یا اقعد و اقرب ایشان (قوم ) ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
کَبَر، لگجی، لیجین، خاروک یا علف مار (نام علمی: Capparis spinosa) یکی از گیاهان است. کبر از راسته میخک‌سانان (Caryophyllales)، تیره کبریان (Capparacea...
کبر کردن . [ ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تکبر کردن . کبر آوردن . کبر فروختن . باد کردن : دعوی مکن که برترم از دیگران به علم چون کبر کردی از همه ...
اصل کبر. [ اَ ل ِ ک َ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به اصل الکبر و کَبَر شود.
بیخ کبر. [ خ ِ ک َ ب َ ] (اِ مرکب ) عروق الاصف . (یادداشت بخط مؤلف ).
کبر رومی . [ ک َ ب َ رِ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صاحب ذخیره گوید: سقولوفندریون ، بیخ کبر رومی است و گفته اند که داروئی است که طبع آن نزدیک ...
کبر نمودن . [ ک ِ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) کبر کردن . زهو.(تاج المصادربیهقی ). کبر آوردن . کبر فروختن . تکبر کردن . باد کردن . رجوع به کبر ...
کبر کاپات . [ ک َ ب َ ] (هندی ، اِ) اسم هندی ورق الکبر است که به فارسی برگ کبر نامند. (فهرست مخزن الادویه ).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.