کبر
نویسه گردانی:
KBR
کَبَر، لگجی، لیجین، خاروک یا علف مار (نام علمی: Capparis spinosa) یکی از گیاهان است. کبر از راسته میخکسانان (Caryophyllales)، تیره کبریان (Capparaceae)، سرده کبرها (Capparis) است.
کبر گیاهی بومی مدیترانه، در آب و هوای مرطوب و گرم کشورهای قبرس، ایتالیا، یونان، آفریقای شمالی و برخی مناطق آسیا به عمل می آید.
کبر در ایران از جمله در بلندیهای بالای ۲۵۰۰ متر در استان فارس، بوشهر، کرمانشاه، خوزستان و کهگیلویه و بویراحمد میروید. در منطقه نوجین از توابع شهرستان فراشبند در جنوب غرب استان فارس یکی از مرغوبترین میوههای گیاه کَبَر که به زبان محلی به آن لیجین یا لگجی گفته میشود به دست میآید که بعد از تلخی زدایی از آن ترشی تهیه شده و یا به صورت خام وارد بازارهای شهرستانهای مجاور به خصوص کازرون میگردد.مرغوبیت میوه کَبَر یا لیجین در این منطقه میتواند بستر مناسبی را برای سرمایه گذاری حتی صادرات به کشورهای اروپایی فراهم نماید.
کبر گیاهی بوته مانند است و دارای شاخههای چوبی باریک و دراز است که شاخههای مسن آن عاری از برگ ولی شاخههای جوان آن دارای برگهای کوچک، باریک و به طول 12-4 میلیمتر و منتهی به نوک خار مانند است.
این گیاه ریشه بسیار محکم و طولانی با پوست زخیم دارد که پس از خشک شدن از مغز چوبی آن جدا می شود. این گیاه ممکن است تا سی سال عمر کند.
میوه این گیاه کروی شکل (به درشتی یک گیلاس کوچک)، عاری از تار و به رنگ سبز با خطوط موازی سبز و یا زرد کمرنگ است و داخل میوه آن قرمز و پر از دانه های کوچک و لزج است.
این گیاه در طب قدیم یونانی و عرب مورد استفاده قرار می گرفته است. پوست این گیاه طعم تند و گس و اثر آرام کننده، معرق و ملین دارد و در رفع سرفه و تسکین حملات آسم و دفع کرم موثر بوده و در درمان دانههای جلدی مفید است.
منبع ها
مرکز گردشگری علمی فرهنگی دانشجویان ایران
ویکیپدیای انگلیسی، نسخهٔ ۱ فوریه ۲۰۰۷.
سلامت نیوز
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
کبر. [ ک َ ] (اِ) گبر. پهلوی است و به پارسی خفتان گویند. (صحاح الفرس ). به زبان پهلوی خفتان جنگ را گویند. (برهان ). جامه ای است که در جن...
کبر. [ ک َ ] (ع مص ) زاید و کلان بر کسی بودن (به سن ). (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
کبر. [ ک ِ ب َ ] (ع مص ) به بزرگی غلبه کردن . (تاج المصادر بیهقی ). در قدر بزرگ شدن . کُبر. کبارة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به کب...
کبر. [ ک َ ب َ ] (اِ) ۞ درخت اصف و عامه آن را کُبّار و قُبّار گویند. (از اقرب الموارد). نباتی است وعامه آن را کُبار گویند. ج ، کِبار و اکبا...
کبر. [ ک َ ب َ ] (ع اِ) طبل . (منتهی الارب ). طبل . (معرب است ). (اقرب الموارد). ج ، کِبار، اَکبار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
کبر. [ ک َ ب َ ](اِخ ) کوهی بزرگ که به صیمره متصل می شود. (معجم البلدان ). || ناحیه ای است به خوزستان . (معجم البلدان ) (منتهی الارب ). ...
کبر. [ ک ُ ] (ع مص ) بزرگ گردیدن . || کلان و تن دار شدن . || (اِمص ) بزرگی . (منتهی الارب ). شرف . (اقرب الموارد). || (اِ) بزرگ هر چیز. (ا...
کبر. [ ک ُ ب َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کبری . (منتهی الارب ) : انها لاحدی الکبر (قرآن 35/74). رجوع به کلمه ٔ کبری شود.
کبر. [ ک ِ ] (ع اِ) معظم چیزی . || گناه بزرگ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِمص ) بزرگی . (منتهی الارب ) (ترجمان ترتیب عادل ص ...
کبر. [ک ِ ] (ع اِمص ) برتنی . خودپسندی . کوچک شمردن دیگران و بزرگ دانستن خود. عجب . غرور. (ناظم الاطباء) (در تداول عامه ) فیس . افاده . (یاددا...