گفتگو درباره واژه گزارش تخلف کبیر نویسه گردانی: KBYR کبیر. [ ک َ ] (اِ) کهور. غاف . (یادداشت مؤلف ). رجوع به غاف وکهور شود. || (در برازجان ) نام نوعی درخت است ۞ . (یادداشت مؤلف ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۶ ثانیه واژه معنی کبیر کبیر. [ ک َ ] (اِ) شوره زار. کویر. (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). رجوع به کویر شود. کبیر کبیر. [ ک َ ] (ع ص ) بزرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ترجمان القرآن جرجانی ص 81). بزرگ و کلان . (ناظم الاطباء). کبیرة مؤنث آن است . ج ، کِ... کبیر کبیر. [ ] (اِ) اسم هندی توتیاست . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). کبیر کبیر. [ ک َ ] (اِخ ) لقب اسکندر مقدونی است . رجوع به اسکندر مقدونی شود. کبیر کبیر. [ ک َ ] (اِخ ) لقب کورش هخامنشی است . رجوع به کوروش کبیر شود. کبیر کبیر. [ ک َ ] (اِخ ) لقب شاه عباس اول ، پادشاه صفوی است . رجوع به شاه عباس اول شود. کبیر کبیر. [ ک َ ] (اِخ ) لقب داریوش اوّل ، پادشاه هخامنشی است . رجوع به داریوش اوّل شود. کبیر کبیر. [ ک َ ] (اِخ ) لقب فردریک ویلهم ، امپراتور پروس و معاصر لوئی چهاردهم است . رجوع به فردریک ویلهم شود. کبیر کبیر. [ ک َ ] (اِخ ) لقب پطر، پادشاه روسیه است . رجوع به پطر کبیر شود. کبیر کبیر. [ک َ ] (اِخ ) لقبی بود که مجلس شورای ملی در جلسه ٔ سه شنبه 31 خرداد 1338 برای رضا شاه پهلوی تصویب کرد. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۷ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود