اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کت

نویسه گردانی: KT
کت . [ ک َت ت ] (ع مص ) بانگ نرم کردن شتر. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). || اندوهگین کردن کسی را. (از منتهی الارب ). بدی رساندن بکسی . (از اقرب الموارد). || خوار گردانیدن . (از منتهی الارب ). ذلیل کردن و خشم گرفتن کسی را. (از اقرب الموارد). || جوشیدن دیگ و کذلک الجرة الجدیدة اذا صب فیها الماء. (منتهی الارب ). جوشیدن دیگ و همچنین سبوی تازه هنگامی که آب در آن ریخته شود. (از اقرب الموارد). || کت نبیذ و جز آن ، آغاز شدن غلیان آن پیش از شدت یافتن . کَتیت . (اقرب الموارد). و رجوع به همین مصدر شود. || کت کلام در گوش کسی ؛ سخن در گوش وی گفتن و راز با وی در میان نهادن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شمردن و منه المثل : لاتکته و لاتکت النجوم ؛ ای لاتعده و لاتحصیه و یقال اتانا بجیش مایکت عدده ؛ ای مایحصی . (منتهی الارب ). شمردن قوم و فی المثل : لاتکته او تکت النجوم ؛ ای لاتعده و لاتحصیه . (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
کت کلا. [ ک َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از ناحیه ٔ نشتا به تنکابن . (سفرنامه ٔ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 106).
کت بین . [ ک َ ] (نف مرکب ) شانه بین . کتاف . (ناظم الاطباء). آنکه با نگاه کردن به کت گوسفند سرگذشت گوید. آنکه از خطوط استخوان کت گوسفند از...
دره کت . [ دَرْ رَ ک َ ] (اِخ ) دهی است از بخش دهدز شهرستان اهواز. واقع در 14هزارگزی جنوب خاوری دهدز، با 155 تن سکنه . آب آن ازچاه و قنات ...
کت چشمه . [ ک َ چ َ م َ ] (اِخ ) نام محلی به چهاردانگه در هزار جریب مازندران . (سفرنامه ٔ رابینو ص 125 بخش انگلیسی و ص 167 ترجمه ٔ آن .)
کت زدن . [ ک َ زَ دَ ] (مص مرکب ) پی زدن .کندن حلقه ای از پوست درخت با تبر. (از جنگل شناسی ج 1ص 304). یکی از گزندهایی که بوسیله ٔ چوپانان ...
کت بینی . [ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل کت بین . شانه بینی . فالگیری با شانه ٔ بز وگوسفند و مانند آن . رجوع به کت بین و شانه بین شود.
کت بسته . [ ک َ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) که دو دست وی از بازو به بالا به بند بسته شده باشد. آنکه کت وی را به پشت بسته باشند. (فرهنگ ...
کت سنگ . [ ک َ س َ ] (اِخ ) قریه ای است چهار فرسخ میانه جنوب و مغرب آباده . (فارسنامه ٔ ناصری ).
کت و مت . [ ک ُ ت ُ م ُ ] (ق مرکب ، از اتباع ) این لغت از توابع است و بمعنی بعینه باشد چنانکه گویند: فلانی کت و مت بفلانه کس میماند یعنی ...
کت گنبد. [ ک َ ت ِ گُم ْب َ ] (اِخ ) نام محلی است فرسخی بیشتر مغرب سروستان است . (از فارسنامه ٔ ناصری ). رجوع به کته گنبد شود.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۵ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.