اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کثیف

نویسه گردانی: KṮYF
کثیف .[ ک ُ ث َ ] (اِخ ) سُلَّمی تابعی است . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
کثیف . [ ک َ ] (ع ص ) ستبر. (منتهی الارب ) (بحر الجواهر). ستبر و غلیظ. (ناظم الاطباء). ستبر و تیره . ضد لطیف . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : ترکیب ...
این واژه عربی است و پارسی آن واژه ی پهلوی اَپاک می باشد
کثیف رای . [ ک َ ] (ص مرکب ) درشت رای . سخت رای . غلیظرای : الحق کثیف رایی ، گرچه لطیف جایی یک تا بر آن کسی کز طفلی بود دوتایی .خاقانی (دیوان...
کثیف طبع. [ ک َ طَ ] (ص مرکب ) درشت طبع. خشن . که طبع دور از روانی دارد. مقابل رقیق طبع : و مردم آنجا [ کوار شیراز ] جلف و کثیف طبع باشند. (فار...
کثیف شدن . [ ک َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) انبوه شدن . ستبر شدن . غلیظ شدن . || چرکین و ناپاک و پژوین گشتن . (ناظم الاطباء).
جسم کثیف . [ ج ِ م ِ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جسمی است که حاجز ابصار ما از ابصارنور به کلیت باشد. (از درةالتاج از فرهنگ سجادی ).
کثیف کردن . [ک َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ستبر و غلیظ و انبوه کردن . || آلوده کردن چیزی به کثافت . ناپاک کردن .
کسیف . [ ک َ ] (از ع ،ص ) هنگفت و غلیظ. (ناظم الاطباء). کثیف . || چرک و ناپاک . (ناظم الاطباء). پلید. شوخگن . کثیف .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.