اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کدوء

نویسه گردانی: KDWʼ
کدوء. [ ک ُ ] (ع مص ) کَدء. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به کدء شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
کدو. [ ک َدْوْ ] (ع مص ) کُدُوّ. به درنگ برآمدن گیاه زمین . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بد برآمدن کشت . (ناظم الاطباء) (از اقرب ال...
کدو. [ ک َ ] (اِ) گیاهی است از رده ٔ دولپه ای های پیوسته گلبرگ که سردسته ٔ تیره ٔ خاصی به نام تیره ٔ کدوئیان می باشد. گیاهی است بالارونده ...
کدو. [ ک ُ دُوو ] (ع مص ) کَدْوْ. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به کدو شود.
کدو. [ ] (اِخ ) قریه ای است شش فرسنگی جنوب شهر داراب . (فارسنامه ٔ ناصری ).
کدو زدن . [ ] (مص مرکب ) ظاهراً نوعی از مراسم و تفریحات نوروز بوده است : قومی از دیلم روزنیروز بر عادت خویش بدین ناحیت درآمدند زیرا که ...
کدو سرا. [ ک َ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش کوچصفهان شهرستان رشت ، جلگه ای و معتدل و مرطوب ، سکنه 850 تن ، آب از خمام رود و سف...
کد و کاش . [ ک َ دُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) چک و چانه . مِکاس . مُماکَسَه . (یادداشت مؤلف ).
کله کدو. [ ک َل ْ ل َ / ل ِ ک َ ] (ص مرکب ) در تداول عامه ، آنکه موی سر او بشده باشد. داس . دغ سر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کله طاس . کچ...
جشن هالو وین
نوعی خورش ایرانی است که مشابه خورش بادمجان میباشد با این تفاوت که به جای بادمجان، در آن از کدوی مسمایی سرخ شده استفاده می گردد٠ سایر ترکیبات آن عبارتن...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.