اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کر

نویسه گردانی: KR
کر. [ ک ُ / ک ُرر ] (اِخ ) نام رودی است در فارس و بر این رودخانه امیر عضدالدوله ٔ دیلمی پلی بسته است . (برهان ) (ناظم الاطباء). این رود: از حد ازد از روستای کروان رود از پارس و روی به مشرق نهد و همی تا به استخر بگذرد بر جنوب وی و به دریای بختگان ۞ افتد. (حدود العالم چ ستوده ص 45). سرچشمه ٔ رود کر در ناحیه ٔ کروان بمسافت کمی در جنوب اوجان است و از سرچشمه ٔ رود پلوار چندان دور نیست . صاحب فارسنامه و جغرافیانویسان دیگر ایرانی گویند رود کر در قسمت علیا موسوم است به رود عاصی . اولین بند رود کر به بند مجرد موسوم و سدی قدیمی بود و چون خرابی به آن راه یافته بود به امر فخرالدوله اتابک چاولی در آغاز قرن ششم هجری مرمت گردید و آن را به نام وی فخرستان نامیدند و تا زمان حافظ ابرو هم به همین نام خوانده می شد. بند مهم رودخانه که زیر ملتقای رود پلوار به رودکر ساخته شده ، مشهور به بند امیر یا بند عضدی است ویک قسمت آن معروف است به بند «فنا خسرو خره » بنام عضدالدوله دیلمی که آن بند را برای مشروب ساختن کربال علیا ساخت و بقول مقدسی آن بند از عجایب فارس بوده است . پائین ترین بندها بند قصار است که کربال سفلی رامشروب می کند. رجوع به جغرافیای تاریخی لسترنج صص 298-299 و فارسنامه ٔ ابن بلخی و فارسنامه ٔ ناصری شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
کر کردن .[ ک ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول مردم گیلان ، کره کردن . بچه های بسیار تولید کردن . (فرهنگ فارسی معین ).
سراب کر. [ س َ ک َ ] (اِخ )دهی است از دهستان میربیک بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع در 33 هزارگزی باختر نورآباد و 22 هزارگزی باختر راه شوسه...
ساکره کر. [ رِ ک ُ ] (اِخ ) ۞ گنبدی است در پاریس بر روی تپه ٔ مونتمارتر ۞ که 80 گزبلندی دارد و ارتفاع ناقوس آن 100 گز است . بنای این گنبد...
زنگ کر کردن . [ زَ ک َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از خاموش ساختن و ملزم گردانیدن . گویند که زنگش را کر کردیم ؛ یعنی ساکتش کردیم و یا گوشمالش ...
گل کر. [ گ ُ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع در 5500گزی خاور مراغه و 3هزارگزی شمال راه شوسه ٔ مراغه به ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
کر شدن . [ ک َ ش ُ دَ ](مص مرکب ) صمم . (دهار) (ترجمان القرآن ). طرش . (منتهی الارب ). اصمام . (یادداشت مؤلف ). ناشنوا گردیدن . از دست دادن قوه ٔ...
جرس کر. [ ج َ رَ س ِ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جرس کم آواز. (بهارعجم ) (آنندراج ).
کِ ر. پنهان شدن در گویش کازرونی(ع.ش)
کر و فر. [ ک َرْ رُ ف َرر ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) جنگ و گریز. آویز و گریز. حمله و گریز. (یادداشت مؤلف ) : یک سوار روپوشیده مقدم ایشان که ر...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.