کرام . [ ک ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کریم . بزرگواران . (از آنندراج ) (منتهی الارب ). رجوع به ک-ریم شود. || ج ِ کریمة. (از اقرب الموارد). رجوع به کریمة شود. || در تداول فارسی زبانان ، بزرگان و مردان بزرگ وجوانمرد و بامروت و بلندهمت و اصیل و پاک نژاد و حلیم و مهربان و بلندمرتبت . (ناظم الاطباء)
: عطای او نه ز دشمن برید و نه از دوست
چنین بود ره آزادگان و خوی کرام .
فرخی .
نبیذ خور که به نوروز هر که می نخورد
نه از گروه کرام است و نز عداد اناس .
منوچهری .
سپیده دم که وقت کار عام است
نبیذ مشکبو رسم کرام است .
منوچهری .
بر نفس خویش به شکر خدای
سود همی گیر برسم کرام .
ناصرخسرو.
خوی کرام گیر که حری را
خوی کریم مقطع و مبدا شد.
ناصرخسرو.
وگر کریم شود آرزوت نام و لقب
کریم وارت فعل کرام باید کرد.
ناصرخسرو.
جاودان ماند کریم از مدح شاعر زنده نام
زین بود شاعرنوازی عادت و رسم کرام .
سوزنی .
هواخواه او گشته از جان و دل
صغار و کبار و کرام و لئام .
سوزنی .
مدحت از گفتار شاعر محمل صدق است و کذب
صدق در حق کرام و کذب در حق لئام .
سوزنی .
کاین آبنوس و عاج شب روز وروز و شب
چون عاج و آبنوس شکافد دل کرام .
خاقانی .
بوددر غزنین امامی از کرام
نام بودش میوه ٔ عبدالسلام .
عطار (از مصیبت نامه ).
او چو ذوق راستی دید از کرام
بی تکبر راستی را شد غلام .
مولوی (مثنوی ).
-
حسابش با کرام الکاتبین بودن ؛ لاابالی و بی بند و بار و لاقید نسبت به اصول اخلاقی و غیره بودن . (یادداشت مؤلف )
: تو پنداری که حاسد رفت و جان برد
حسابش با کرام الکاتبین است .
حافظ.
-
کرام الکاتبین ؛ هر یک از دو فرشته ٔ چپ و راست که ثبت اعمال آدمی کند
: و ان علیکم لحافظین کراماً کاتبین . (قرآن
10/82-
11). کشف الاسرار در تفسیراین دو آیه آرد: یعنی ملائکی که شما را نگاه میدارندو اعمالتان را در صحائف ثبت می کنند و چیزی از اعمال بنی آدم برایشان مخفی نماند. و گفته اند که منظور از «کراماً» یعنی شتاب میکنند در نوشتن حسنات و بازمی ایستند از نوشتن سیئات به امید استغفار و توبه پس مینویسند گناه و توبه را با هم . (از کشف الاسرار ج
1 ص
406).
نفس مردم را خداوندان عقل از روی هوش
برکشد تا با کرام الکاتبین همتا شود.
ناصرخسرو.
و صحیفه بر دست کرام الکاتبین . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص
448).