اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کرام

نویسه گردانی: KRʼM
کرام . [ ک َرْ را ] (ع ص ) رزبان . (دهار). رجوع به کَرم شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
کرام . [ ک ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کریم . بزرگواران . (از آنندراج ) (منتهی الارب ). رجوع به ک-ریم شود. || ج ِ کریمة. (از اقرب الموارد). رجوع به ک...
کرام . [ ک َرْ را ] (ع ص )صاحب کرم و اهتمام دارنده بدان . (از اقرب الموارد).
کرام . [ ک َرْ را ](اِخ ) امام است کرامیه را. (منتهی الارب ). امام کرامیه را گویند که قائلند به اینکه معبودشان مستقر بر عرش است و جوهر است...
کرام . [ ک ُ ] (ع ص ) جوانمرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کریم . (اقرب الموارد). ج ، کُرامون . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
کرام . [ ک ُرْ را ] (ع ص ) نیک جوانمرد و بامروت . کُرّامة مؤنث آن است . ج ، کُرّامون . (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). مفرط در کرم . ج ، کر...
دریایی که در شمال دریای باندا قرار دارد
جندال کرام . [ ] (اِخ ) موضعی است در دومنزلی کابل . رجوع به الجماهر ص 220 شود.
کرام الکاتبین (کِ مُ لْ تِ) [ ع . ] (اِمر.) فرشتگانی که کارهای خوب و بد انسان را ثبت کنند. فرهنگ فارسی معین
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.