کران
نویسه گردانی:
KRʼN
کران . [ ک َرْ را ] (اِخ ) دهی است از دهستان به به جیک بخش سیه چشمه ٔ شهرستان ماکو. کوهستانی ، سردسیر و سکنه ٔ آن 250 تن است . محصولش غلات ،شغل اهالی زراعت ، گله داری و صنایع دستی جاجیم بافی است . این دِه از دو قسمت کران بالا و کران پایین تشکیل شده که سه کیلومتر از هم فاصله دارند و سکنه ٔ کران پائین 50 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
واژه های همانند
۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
ننه کران. {نَ نِ کَ}. (نامجای مرکب از ننه+کران به معنای حد و حاشیه و کناره و گوشه و سرزمین). دهستان ننه کران یکی از معروفترین روستاهای شهرستان نمین اس...
ننه کران . [ ن ُ ن َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از بخش نمین شهرستان اردبیل که 792 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ، محصولش غلات و حبوبات ، شغل اهال...
کران نواز. [ ک ِن َ ] (نف مرکب ) بربطزن . عَوّاد. (یادداشت مؤلف ).
گیلی کران . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرشیوه بخش مریوان شهرستان سنندج . واقع در 40هزارگزی شمال خاوری دژ شاهپور و 6 هزارگزی شمال خاو...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
کران بزان . ْ (اِخ ) کران بزان و آن نام کوهی است در بخش هیلان شهرستان شیروان چرداول (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
کران کردن . [ ک َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بپایان بردن . به آخر رسانیدن . (یادداشت مؤلف ) : تا از هر دو جانب دوستان شادمانه شوند و حاسدان ودشمنا...
کران گزیدن .[ ک َ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) کران جستن . گوشه گرفتن . دوری گزیدن از خلق . (از فرهنگ فارسی معین ) : من کنم یاری طلب هرگز مدان کز ط...