اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کرک

نویسه گردانی: KRK
کرک . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان بالا شهرستان نهاوند. دامنه و سردسیر است و 175 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
کرک . [ ک َ رَ] (اِ) لوئی . کُخ . لُخ . دخ . دوخ . پیزر. (یادداشت مؤلف ). پُرزهای گل این گیاه را بناها در ساروج ریزند برای جلوگیری از شکاف خ...
کرک . [ ] (اِخ ) بنابه نقل تاریخ بیهقی قلعه ای بوده است در جبال هرات : و نامه ها که از کوتوال کرک آمدی همه عبدوس عرضه کردی . (تاریخ ...
کرک . [ ک ُ ] (ص ) مرغ باشد بر سر خایه نشسته تا چوزه برآرد. (فرهنگ اسدی ). ماکیانی را گویند که از بیضه کردن بازآمده و مست شده باشد. (برهان ...
کرک . [ ک ُ ] (اِ) پشم نرمی را گویند که از بن موی بز بروید و آن را به شانه برآورند و ریسند و شال و امثال آن بافند و از آن تکیه و نمد و کلا...
کرک . [ ک ُرْ رَ ] (ع اِ) بازیی است مر عربان را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
کرک . [ ک َ رِ ] (ع ص ) سرخ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). احمر. یقال : ثوب کرک و خوج کرک . (از اقرب الموارد).
کرک . [ ک َ] (اِخ ) دهی است به لحف کوه لبنان . (منتهی الارب ).
کرک . [ ] (اِخ ) دهی است فرسخی در مغرب کاکی به فارس . (از فارسنامه ٔ ناصری ).
کرک . [ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلاردشت مازندران . (سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 108 و ترجمه ٔ آن ص 146).
کرک . [ ک َ رَ ] (اِخ ) رودی است در استرآبادرستاق در شمال و مشرق شهر استرآباد. (سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 81 و ترجمه ٔ آن ص 113).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.