اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کرمانی

نویسه گردانی: KRMANY
کرمانی . [ ک ِ ] (اِخ ) محمدبن یوسف . متوفی بسال 786 هَ . ق . در الکواکب الدراری فی شرح البخاری مبادی اهل هیئت رامردود دانسته و گفته است : قواعدهم منقوضة و مقدماتهم ممنوعة. (تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی ص 146).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
معطر کرمانی . [ م ُ ع َطْ طَ رِ ک ِ ] (اِخ ) محمد مهدی بن محمد شفیع، از عارفان قرن سیزدهم هجری است . وی از شاگردان میرزا محمد تقی کرمانی بود ...
گندم کرمانی؛ رشته فرنگی که ورمیسل گویند. (ناظم الاطباء). {!}. دهخدا. ++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++ رشته فرنگی یا رشته ورمیشل (به ایتالی...
نظام کرمانی . [ ن ِ م ِ ک ِ ] (اِخ ) احمدبن حاج عبدالواحد، رجوع به نظام علیشاه شود.
نکهت کرمانی . [ ن َ هََ ت ِ ک ِ ] (اِخ ) محمدبیگ کرمانی ، متخلص به نکهت . از شاعران معاصر نادرشاه است و به حکم او به ناحق مقتول گردیده است...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
مقبل کرمانی . [ م ُ ب ِ ل ِ ک ِ ] (اِخ ) شرف الدین . از شعراست . صاحب تذکره ٔ صبح گلشن آرد: از اجله ٔ علما و حکماست و مداح ائمه ٔ اثناعشر. از او...
ناظم کرمانی . [ ظِم ِ ک ِ ] (اِخ ) از شاعران متأخر است . مؤلف صبح گلشن آرد: «از وطن به هندوستان قدم گذاشت و در کانپور با قاضی محمدصادق ا...
ناظم کرمانی . [ ظِ م ِ ک ِ ] (اِخ ) میرزا محمدشفیع معروف به میرزا کوچک بن حاج علی محمد کرمانی ، در کرمان تولد یافت و در لکهنوی هندوستان وطن ...
غیری کرمانی . [ غ َ ی ِ ک ِ ] (اِخ ) از متأخران اهل عرفان و از ترکان کرمان بود. تقی الدین اوحدی کازرونی صاحب تذکره ٔ عرفان نویسد: او را مل...
کلان کرمانی . [ ک َ ن ِ ک ِ ] (اِخ ) خواجه ... شاعر بود. نصرآبادی آرد: گویا کرمانی است و طبع وی خالی از لطف نبود و خط شکسته را خوب می نوشت . ب...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۸ ۵ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.