کره
نویسه گردانی:
KRH
کره . [ ک َ رَ / رِ ] (اِ) حجره . (جهانگیری ). حجره که خانه ٔ کاروانسرا و مدرسه باشد. (برهان ). حجره و اطاق کاروانسرا و مدرسه و جز آن . (ناظم الاطباء). || قسمی از تنیده ٔ عنکبوت بود که سفید باشد مانند کاغذی و در میان آن عنکبوت تخم کند. (جهانگیری ). خانه ٔ عنکبوت را هم گویند که در آن تخم کند و بچه برآرد و آن را مانند کاغذ سفید سازد. (برهان ). خانه ای که عنکبوت سازد و در آن بچه گذارد. (ناظم الاطباء). کرو. کری . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). || نوعی از خار هم هست که عصاره ٔ آن را یعنی فشرده ٔ آن را اقاقیا گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). || به زبان هندی دست برنجن باشد و آن حلقه ای است از طلا و نقره و غیره که در دست کنند. (برهان ). دست برنجن از طلا و نقره . خلخال . (آنندراج ).
واژه های همانند
۷۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۹ ثانیه
زبان کرهای (به کرهای: 한국어/조선말) زبان رسمی دو کشور کره شمالی و کره جنوبی است. کرهای همچنین یکی از دو زبان رسمی در منطقه خودمختار کرهای یانبیَن در کش...
غار کَلْماکَره یک غار با اهمیت تاریخی در استان لرستان در غرب ایران است. این غار در شهرستان پلدختر در جنوب استان لرستان واقع شدهاست [۱].در غار کلماکره...
غار کَلْماکَره غار است با اهمیت تاریخی بسیار در استان لرستان در غرب ایران. این غار در شهرستان پلدختر در جنوب استان لرستان واقع شدهاست [۱].در غار کلم...
کره برآوردن . [ ک َ رَ / رِ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) کره بستن .کره گرفتن . کره زدن . اور زدن . کپک زدن . اور گرفتن . سفیدک زدن : کرج الخبز کرجاً...
کره کشی کردن . [ ک ُرْ رَ / رِ ک َ / ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به گشنی دادن مادیان تا نتاج آرد. (یادداشت مؤلف ). آبستن کردن مادیان تا بچه آ...
چرخ کره گیری . [ چ َ خ ِ ک َ رَ / رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ماشین کره گیری . دستگاهی که از شیر کره ٔ آنرا جدا میکند. ماشین کره گرفتن از شی...
علی جان کره رودی . [ ع َ ن ِ ک َ رَ ] (اِخ ) (خواجه ...) وی در سال 923 هَ . ق . از جانب امیرسلطان به وزارت او منصوب گشت . (از حبیب السیر چ خی...
هخامنشیان ۲۲۰ سال (از ۵۵۰ پیش از میلاد تا ۳۳۰ پیش از میلاد) بر بخش بزرگی از جهان شناخته شده آن روز از رود سند تا دانوب در اروپا و از آسیای میانه تا شم...
کرح . [ ک ِ ] (ع اِ) خانه ٔ پارسای ترسایان . ج ، اَکراح . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). خانه ٔ راهب . ج ، اَکراح . (اقرب الموارد).
کرة. [ ک ُ رَ ] (ع اِ) گوی ، اصلها کُرْوْ. ج ، کُرین ، کِرین ، کَری ّ، کُری ً و کُرات . (منتهی الارب ). هر جسم مستدیر است . اصل کلمه کُرْوْ بوده ...