کشت و ورز. [ ک ِ ت ُ وَ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) کشت . زراعت . فلاحت . کشاورزی . کشتکاری
: بشد رأی و اندیشه ٔ کشت و ورز
که مردم به ورزش همی گیرد ارز.
فردوسی .
این ولایت باز گذارید تا من با آدمیان دهم تا در این خانه کشت و ورز کنند و هم در اینجا مقام کنند. (اسکندرنامه نسخه ٔ خطی سعید نفیسی ).