کشطة
نویسه گردانی:
KŠṬ
کشطة. [ ک َ ش َ طَ ] (ع اِ) خداوندان شتر پوست باز کرده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
کشته . [ ک َ ت َ / ت ِ ] (ص ) کاج . لوچ . احول . (برهان ) (ناظم الاطباء). اما صحیح کلمه گَشتَه است به معنی چپ و آنکه دو چشمش بیک راستای نبا...
کشته . [ ک ِ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) کشت شده . کاشته شده . زراعت شده . مزروع . زرع شده . (یادداشت مؤلف ) : ندارند خود کشته و چارپای نورزند جزمیوه ها جا...
کشته . [ ک ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) مقتول . قتیل . مذبوح .(یادداشت مؤلف ). هلاک شده . ج ، کُشتگان : کشته را باز زنده نتوان کرد.رودکی .میان معرکه ...
کشته آب . [ ک ِ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) میوه های خشک در آب خیسانده . کشته ٔ تر نهاده مانند آلو و گوجه ٔ برقانی (برغانی ) و برگه ٔ هلو و زردآلو و غ...
کشته زار. [ ک ِ ت َ / ت ِ] (اِ مرکب ) کشت زار. مزرعه : از آن چیزها نیز یکی آن بود که اندر خزینه فرش بساطی بود آن را باز کردندی و بدان نشست...
کشته سوز. [ ک ُ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) ظرفی که در آن شمع را سوزانند و کشته گردانند. چراغدان .شمعسوز. (آنندراج ) : در خدمت شاه و تاج وارد اطاق ...
گچ کشته . [ گ َ چ ِ ک ُ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رسم است که گل کاران گچ را هر روز تر میکنند و اندک اندک به کار میبرند و اگر بر گچ ...
نیم کشته . [ ک ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نیم کشت . نیم بسمل . مجروح محتضری که رمقی ونیم جانی دارد : لشکر چون پادشاه را نیم کشته دیدند همه ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.