کعر
نویسه گردانی:
KʽR
کعر. [ ک ُ ] (ع اِ) یک نوع خاربنی است فروهشته برگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۳۵۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
کعر. [ ک َ ] (ع مص ) پرشکم گردیدن کودک از بسیارخواری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
کعر. [ ک َ ع َ ] (ع مص ) پرشکم گردیدن و فربه گشتن کودک . || گره بستن پیه در کوهان شتر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
کعر. [ ک َ ع ِ ] (ع ص ) کودک پرشکم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
کار. (اِ) آنچه از شخص یا چیزی صادر گردد و آنچه شخص خود را بدان مشغول سازد و فعل و عمل وکردار. (ناظم الاطباء). آنچه کرده و بجا آورده شود ک...
کار. (ع اِ) کشتیهای گندم بار به آب در شده . (منتهی الارب ). کشتیهای به آب در شده که بار آن گندم باشد. (ناظم الاطباء). نوعی کشتی . (المن...
کار. (اِخ ) قریه ای در اصفهان . (معجم البلدان ).
کار. (اِخ )قریه ای در آذربایجان . (معجم البلدان در لغت کار).
کار. (اِخ ) قریه ای برابر موصل از جانب شرقی آن نزدیک دجله . (ایضاً معجم البلدان در لغت کار).
کار. (اِخ ) (بلوک ) مطابق مندرجات بندهشن هندی ، آذر فربغ یا آتش روحانیان در کوه رشن ۞ در کابلستان بوده است اما احتمال میرود که این اشتب...
کار. (اِخ ) ۞ الفونس ، ادیب فرانسوی متولد در پاریس نویسنده ٔ انتقادی و مطایبه ای (1890 - 1808). مؤلف کتاب : «زیر درختان زیزفون ۞ » و رسالا...