اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کفل

نویسه گردانی: KFL
کفل . [ ک َ ف َ ] (ع اِ) سرین و پس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عجز. (از اقرب الموارد). کپل . سرین . سرون . شنج . ردف و امروز گوشت برآمده بالای سرین را گویند. (یادداشت مؤلف ) :
مرکب دین که زاده ٔ عرب است
داغ یونانش بر کفل منهید

خاقانی .


گوی برده ز هم تکان طللش
برده گوی از همه تنش کفلش .

نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 72).


قزوینی پای راست بر رکاب نهاد و سوار شد رویش از کفل اسب بود. (منتخب لطائف عبیدزاکانی چ برلین ص 134).
- کفل گردکردن ؛ کنایه از فربه شدن است . (آنندراج ) :
چو کوه از ریاحین کفل گرد کرد
برآمیخت شنگرف با لاجورد.

نظامی .


کفل گرد کردند گوران دشت
مگر شیر از این گورگه درگذشت .

نظامی (شرفنامه چ وحید ص 332).


|| میانه ٔ دو ران . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). میان سرین . (بحر الجواهر). میان سرین مردم . (مهذب الاسماء) میان دو ران چهارپایان . (از اقرب الموارد). ج ، اکفال . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
کفل . [ ک َ] (ع مص ) ۞ پذیرفتار دادن .(منتهی الارب ). ضامن شدن . (از اقرب الموارد). پایندانی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). پذیرفتار دادن...
کفل . [ ک ِ ] (ع اِ) بهره . (منتهی الارب ) (شرح قاموس ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن ) (غیاث ). نصیب . (دهار) (شرح قاموس ). حصه ٔ چی...
کفل . [ ک ُف ْ ف َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کافل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ج ِ کفیل . (ناظم الاطباء) رجوع به مفردهای کلمه شود.
کفل پوش . [ ک َ ف َ ] (نف مرکب ) پوشنده ٔ کفل . || (اِ مرکب ) نوعی از پوشش اسب است و آن را ترکان اورتگ خوانند. (برهان ) (از آنندراج ). پارچه...
ناو کفل . [ وِ ک َ ف َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فاصله ٔ میان دو کفل [ اسب ] از جهت فربهی . (آنندراج ). رجوع به ناو شود : زین زر ازگرمی او گ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
haje
۱۳۹۰/۱۱/۱۲ Iran
0
0

کفل


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.