اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کل

نویسه گردانی: KL
کل . [ ک َل ل ] (ع اِ) پشت کارد و پشت شمشیر. || وکیل . || ستم . || سختی . || اندوه . || یتیم . || آنکه وی را نه پدر باشد نه پسر. || (ص ) مرد گرانجان بی خیر. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). یقال : هو کل و هماکل و هم کل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (اِ) ثقل و گرانی . تثنیه و جمع در وی یکسان است .بعضی آن را بر کلول جمع بندند خواه مذکر باشد یا مونث . (ناظم الاطباء). گرانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ترجمان القرآن ). || عیال مرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن ). و منه قوله تعالی : «وهو کل علی مولاه ». (قرآن 76/16) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || اعیا. خستگی . تعب . (ناظم الاطباء). || (ص ) زبان کند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). گنگ و لال . (غیاث ). || شمشیر کند. || بینائی کند. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (مص )کند شدن شمشیر و جز آن . (ازمنتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ). || سست شدن زبان . درماندن از ادای کلام . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) کند شدن زبان . (غیاث ) (تاج المصادر بیهقی ). || کند شدن بینائی . ضعیف شدن بینائی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || کند شدن چشم . (تاج المصادر بیهقی ). || سست شدن باد. چندان نوزیدن آن . (ناظم الاطباء). کند شدن باد. (تاج المصادر بیهقی ). || بی فرزند و بی پدر گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(آنندراج ). || مانده شدن . (آنندراج ). کلال . کلالة. کلولة. کلول . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
کل کوشک . [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان عثمانوند است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ...
کل گشتن . [ ک َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) کل شدن . کچل شدن . بی مو شدن سر : دید پر روغن دکان و جاش چرب بر سرش زد گشت طوطی کل ز ضرب .مولوی .
کل شوهم . [ ک َ هََ ] (اِخ ) دهی از بخش نیک شهر شهرستان چاه بهار است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
کل فتاح . [ ک َ ف َت ْ تا ] (ص مرکب ) (شاید مخفف کربلایی فتاح ) سخت احمق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
کل فرخی .[ ] (اِخ ) طایفه ای از قبابل کرد است که بین دهوک وزاخو مسکن دارند. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 57).
کل کردن . [ ک ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کُلَه کردن . کوتاه بریدن درختی یاشاخی را. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گمان برم که به فضل و بزرگوار...
کل سفید. [ ک َ س ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کلیایی بخش سنقر کلیایی است که در شهرستان کرمانشاهان واقع است و 550 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغر...
شبخوش کل . [ ش َ خُش ْ ک ُ ](اِخ ) دهی از دهستان گلیجان شهرستان شهسوار. 265 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔ چالکرود. محصول آن برنج و مرکبات...
کل دادن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به نر دادن ماده را از گاو و گوسفند. فحل دادن گاو ماده و امثال آن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به...
کل اپاتر. [ کْل ِ / ک ِ ل ِ اُ ] (اِخ ) ۞ کلئوپاتر. رجوع به تاریخ ایران باستان و کلئوپاتر در همین لغت نامه شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۹ ۸ ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.