کلا
نویسه گردانی:
KLA
کلا. [ ک َ ] (اِ) وزغ . غوک . (ناظم الاطباء). وزق و غوک . (برهان ). اسم فارسی ضفدع . (فهرست مخزن الادویه ). وزغ که آن را بگ نیز گویند و غوک نیز خوانند. (انجمن آرا) (آنندراج ). و رجوع به کلااو شود. || کوزه ٔ بزرگ و آفتابه . (انجمن آرا) (آنندراج ). || اشخار. قلیا. (برهان ) (ناظم الاطباء). || زمینی که در این سال شخم نخورده باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
واژه های همانند
۲۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
پرده کلا. [ پ َ دَ ک َ ] (اِخ ) موضعی بدو دانگه ٔ هزار جریب . رجوع به سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 122 شود.
تاجی کلا. [ ک َ ] (اِخ ) ناحیتی است در فرح آباد مازندران . رجوع به سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو بخش انگلیسی ص 120 شود.
پشین کلا. [ پ َ ک َ ] (اِخ ) نام یکی از قراء سَدَن رستاق مازندران . (مازندران و استراباد رابینو ص 126).
پلات کلا. [ ؟ ک َ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه چالوس به شهسوار میان آزارود و ولی آباد در 447500 گزی طهران .
پوست کلا. [ ک َ ] (اِخ ) دهی از بخش بندپی شهرستان بابل ، واقع در 26 هزارگزی جنوب بابل . دشت ، معتدل ، مرطوب ، مالاریائی . دارای 640 تن سکنه . ...
پهن کلا. [ پ َ ک َ ] (اِخ ) موضعی به فرح آباد مازندران . (سفرنامه ٔ رابینو ص 120 و 121 بخش انگلیسی ).
پهنه کلا. [ پ َ ن َ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گلیجان رستاق بخش مرکزی شهرستان ساری ، واقع در 13 هزارگزی جنوب خاوری ساری و 2 هزارگزی باختر ...
پیچه کلا. [ چ َ ک َ ] (اِخ ) نام موضعی به فرح آباد مازندران . (سفرنامه ٔ رابینو ص 120 بخش انگلیسی ).
بای کلا. [ ک َ ] (اِخ ) از دهات راسته پی سوادکوه است . (از ترجمان مازندران و استرآباد رابینو ص 155). رجوع به بایه کلا شود.
بای کلا. [ ک َ ] (اِخ ) از دهات میان دورود فرح آباد (ساری ). (از ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 161).