اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کلاء

نویسه گردانی: KLAʼ
کلاء. [ ک َل ْ لا ] (ع اِ) لنگرگاه کشتی . جای بکنار آمدن کشتی . جای بکنار آمدن کشتی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || کرانه ٔ رود. کرانه ٔجوی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || جائی که باد کم گذرد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۴ ثانیه
کلع. [ ک ِ ] (ع ص ) مرد درشت اندام زشت پیکر ناکس . ج ، کِلَعَة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). درشت اندام لئیم . (از اقرب الموارد)...
کلع. [ ک َ ل َ] (ع اِ) سخت ترین جنگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || شکافتگی و چرک و ریمناکی پای . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ...
کلع. [ ک َ ل ِ ] (ع ص )شتر کفته سپل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بعیر کلع، شتر کفته سپل . (ناظم الاطباء). بعیر کلع، شتری که کَلَعیعنی شکافتگی ...
کلع. [ ک َ ] (ع مص ) چرکناک گردیدن سر. (منتهی الارب ). || خشک گردیدن و برچفسیدن چرک بر کسی یا چیزی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء): کل...
کلع. [ ک َ ل َ ](ع مص ) چرکناک گردیدن سر ۞ . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کفته و ریمناک شدن پای . (منتهی الارب ) (آن...
کم کلا. [ ک ُ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دشت سراست که در بخش مرکزی شهرستان آمل واقع است و 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ...
نخ کلا. [ ن َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیشه از بخش مرکزی شهرستان بابل ، در 5 هزارگزی جنوب شرقی بابل و یک هزارگزی جاده ٔ بابل به شاهی...
کت کلا. [ ک َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از ناحیه ٔ نشتا به تنکابن . (سفرنامه ٔ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 106).
کج کلا. [ ک َ ک ُ ](ص مرکب ) مخفف کج کلاه . (یادداشت مؤلف ) : شاه کج کلا رفته کربلاما شدیم اسیر از دست وزیرنان شده گران یک من یکقران . (یا...
کرت کلا. [ ک ُ رُ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نور مازندران . (از سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 110).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.