اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کلاءة

نویسه گردانی: KLAʼ
کلاءة. [ ک ِ ءَ ] (ع مص ) نگاهبانی کردن . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ). حراست . حفاظت . (غیاث ) نگاه داشتن . (دهار). در ترجمان القرآن بدین معنی به فتح کاف آمده است . و رجوع به همین کتاب و کلأت شود. || (اِمص ) حفاظت و پناه : اذهب فی کلاءة اﷲ؛یعنی برو در پناه و حراست خداوند. (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۰ ثانیه
کلاه ساز. [ ک ُ ] (نف مرکب ) سازنده ٔکلاه . کلاهدوز. (فرهنگ فارسی معین ). || کنایه از آن که برای دیگران پاپوش دوزد و تولید مزاحمت کند. (فر...
بی کلاه . [ ک ُ ] (ص مرکب ) (از: بی + کلاه ) سربرهنه . که کلاه بسر ندارد. || کنایه از اظهار اطاعت و فرمانبرداری است زیرا کلاه از لوازم منصب...
شب کلاه . [ ش َ ک ُ ] (اِ مرکب ) کلاهی که در شب و در هنگام خواب بر سر گذارند. (ناظم الاطباء). کلاهی که در شب خصوص برای خواب به سر میگذارن...
شه کلاه . [ ش َه ْ ک ُ ] (اِ مرکب ) شاه کلاه . کلاهی مخصوص بزرگان در ایام سلام در خدمت پادشاهی . (یادداشت مؤلف ) : چوشه کلاه دمی گوش باش وی...
کج کلاه . [ ک َ ک ُ ] (اِ مرکب ) کلاه کج . کلاه دیواره دار بلند که قسمت فوقانی آن به عقب یا به جانبی خمیده باشد. || (ص مرکب ) کج کلا. کس...
شاذ کلاه . [ ک ُ ] (اِ مرکب ) ظاهراً معرب است . ظاهراً نام جشنی است . یوم نثرالورد و در کتاب نقود آمده است :متوکل پدر معتز، در روزهای شادخواری...
تخت کلاه . [ ت َ ک ُ ] (اِ مرکب ) کلاهی چوبین که بر سر مجرمین و گناهکاران نهند. (ناظم الاطباء).
کلاه سازی . [ ک ُ ] (حامص مرکب ) کلاهدوزی . || پاپوش دوزی . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
کلاه سیاه . [ ک ُ ] (اِخ ) طایفه ای از طوایف ایل قشقائی . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 83).
کلاه سیاه . [ ک ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان دشمن زیاری است که در بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون واقع است و 927 تن سکنه دارد. (از فرهنگ ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۸ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.