کلالة
نویسه گردانی:
KLAL
کلالة. [ ک َ ل َ ] (ع مص ) بی فرزند و بی پدر گردیدن . (منتهی الارب ). بی پدر و بی مادر و فرزند شدن . (تاج المصادر بیهقی ). بی پدر شدن و بی فرزند شدن (دهار). کلال . رجوع به این کلمه شود. || کند شدن بینائی و شمشیر و زبان و جز آن . (منتهی الارب ). کند شدن زبان و شمشیر و باد و چشم . (تاج المصادر بیهقی ). کند گردیدن بینائی .(آنندراج ). کلال . رجوع به این کلمه شود. || مانده شدن مردم و شتر. (تاج المصادر بیهقی ). مانده شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). و رجوع به کلال شود.
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
کلاله . [ ک ُ ل َ / ل ِ ] (اِ) موی پیچیده را گویند و به عربی مجعد خوانند و بمعنی کاکل . (برهان ). بمعنی زلف پیچیده که به عربی مجعد خوانند. ...
کلاله . [ ک َ ل َ ] (ع ص ، اِ)مردی که نه ولد باشد او را نه والد. (منتهی الارب ). آنکس که او را فرزند و پدر نباشد. (از اقرب الموارد). || آنک...
کلاله . [ ک َ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان تیرچائی است که در بخش ترکمان شهرستان میانه واقع است و 262 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایر...
کلاله . [ ک َ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان دیزمار خاوری است که در بخش ورزقان شهرستان اهر واقع است و 228 سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ...
کلاله . [ ک َ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان منجوان است که در بخش خداآفرین شهرستان تبریز واقع است و 136 تن سکنه دارد. در دو محل بفاصله ٔ یک ه...
باغ کلاله . [ ک َ ل َ ](اِخ ) دهی است جزء دهستان الموت بخش معلم کلایه ٔ شهرستان قزوین که در 6 هزارگزی جنوب خاوری مرکز بخش و 48 هزارگزی ...
مشکین کلاله . [ م ُ / م ِ ک ُ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) مشکین خط. مشکین کمند. از اسمای معشوق است . (بهار عجم ) (آنندراج ).