کلاله
نویسه گردانی:
KLALH
کلاله . [ ک َ ل َ ] (ع ص ، اِ)مردی که نه ولد باشد او را نه والد. (منتهی الارب ). آنکس که او را فرزند و پدر نباشد. (از اقرب الموارد). || آنکه لاصق نباشد از نسب . (منتهی الارب ).آنکس که از راه نسب پیوستگی نداشته باشد. (از اقرب الموارد). || آنکه نسب او محیط نسب تو باشد مثل پسر عم و مانند آن یا آن برادری مادری است یا پسران عم دورتر. یا ماسوای پدر و پسر است یا عصبه ای که با ایشان برادران مادری وارث باشند. (منتهی الارب )(از اقرب الموارد). و فی الصحاح والعرب تقول : «هو ابن عم الکلالة و ابن عم کلالة اذا لم یکن لحّاو کان رجلامن العشیرة» . (از اقرب الموارد). و عرب در جائی که پسر عموی نسبی باشد گوید: «هوابن عمی لحّا». ولی اگرنسبی نباشد و از عشیره باشد گویند «ابن عمی کلالة» و«ابن عم الکلالة». (منتهی الارب ). میراث بر جز پدر و مادر و فرزندان . (ترجمان القرآن ). پسر نیای دور. (محمودبن عمر). میراث بران دون پدر و پسر. (مهذب الاسماء) : این معنی از اجداد و کلاله به میراث بدو نرسیده است بلکه از پدر یافته است . (تاریخ قم ص 7). || در اصطلاح فقهی ، برادر و خواهر متوفا است چه پدری تنها و چه مادری تنها و چه پدری و مادری ، که بر رویهم کلالات ثلث خوانده می شوند. برادر و خواهر پدری را«کلاله ٔ ابی » و برادر و خواهر مادری را «کلاله ٔ امی » و برادر و خواهر پدر و مادری را «کلاله ٔ ابوینی » گویند. و حکم آنان از جهت ارث بردن در حال اجتماع باهم و در حال انفراد و همچنین از جهت حاجت بودن برای ارث ابوین مفصل در کتب فقهی آمده است . در قرآن در دومورد از کلاله یاد شده است : و ان کان رجل یورث کلالة اَوِ امْرَاَةٌ و له اخ او اخت فلکل واحد منهماالسدس . (قرآن 12/4). یستفتونک قل اﷲ یفتیکم فی الکلالة ان امرؤ هلک لیس له ولد و له اخت فلها نصف ماترک و هو یرثها ان لم یکن لها ولد فان کانتا اثنتین فلهما الثلثان مما ترک و ان کانوا اخوة رجالاً و نساء فللذکر مثل حظالانثیین . (قرآن 176/4). و در تفسیر «کلاله » سخنهاست . ابوالفتوح رازی در تفسیر خود آرد. و درکلاله خلاف کردند؛ ضحاک و سدی گفتند موروث منه باشد یعنی مرده . سعید جبیر گفت : وارثان باشند. نضربن شمیل گفت : مال موروث باشد. و روایت کرده اند که : مردی رسول را علیه السلام پرسید از کلاله ، رسول علیه السلام آیه ٔ آخر این سوره را برخواند. مرد گفت : زیاده کن . رسول علیه السلام گفت : «لست بزایدک حتی ازاد» من زیاده نکنم تا مرا زیاده نکنند. شعبی گفت که از ابوبکر پرسیدند که : کلاله چه باشد؟ گفت : بگویم اگر صواب باشد از خدای بود و اگر خطا بود از من و شیطان و خدای تعالی از آن بری است ، هر وارثی باشد که نه پدر بود و نه فرزند. چون به عهد عمر رسید. عمر را پرسیدند، گفت من شرم دارم که مخالفت ابوبکر کنم همان گویم که او گفت . طاوس گفت : «مادون الولد» هر که جز فرزند بود. حکم گفت : هر که جز پدر پدر بود. عطیه گفت : برادران پدری باشند. جابربن عبداﷲ گفت : من گفتم یا رسول للّه وارثان من دوخواهرند مرا چگونه میراث گیرند. خدای تعالی این آیه فرستاد. یستفتونک فی الکلاله الخ . و امیرالمؤمنین علی (ع ) گفت : برادران و خواهران باشند از پدر و مادر وآنان را که در آن آیه ذکر است از مادر باشند و آنانکه در آخر سوره ذکر است از پدر و مادر یا از پدر، علی ماجاء فی اخبارنا. تفسیر ابوالفتوح چ قمشه ای ج 3 ص 126). و رجوع به شرایع و تبصره ٔ علامه ، کتاب ارث شود.
- کلاله ٔ ابوینی ؛ برادر و خواهر پدر و مادر میت .
- کلاله ٔ ابی ؛ برادر و خواهر پدری میت .
- کلاله ٔ امی ؛ برادر و خواهر مادری میت و در هر سه ترکیب رجوع به کلاله شود.
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
کلاله . [ ک ُ ل َ / ل ِ ] (اِ) موی پیچیده را گویند و به عربی مجعد خوانند و بمعنی کاکل . (برهان ). بمعنی زلف پیچیده که به عربی مجعد خوانند. ...
کلاله . [ ک َ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان تیرچائی است که در بخش ترکمان شهرستان میانه واقع است و 262 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایر...
کلاله . [ ک َ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان دیزمار خاوری است که در بخش ورزقان شهرستان اهر واقع است و 228 سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ...
کلاله . [ ک َ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان منجوان است که در بخش خداآفرین شهرستان تبریز واقع است و 136 تن سکنه دارد. در دو محل بفاصله ٔ یک ه...
باغ کلاله . [ ک َ ل َ ](اِخ ) دهی است جزء دهستان الموت بخش معلم کلایه ٔ شهرستان قزوین که در 6 هزارگزی جنوب خاوری مرکز بخش و 48 هزارگزی ...
مشکین کلاله . [ م ُ / م ِ ک ُ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) مشکین خط. مشکین کمند. از اسمای معشوق است . (بهار عجم ) (آنندراج ).
کلالة. [ ک َ ل َ ] (ع مص ) بی فرزند و بی پدر گردیدن . (منتهی الارب ). بی پدر و بی مادر و فرزند شدن . (تاج المصادر بیهقی ). بی پدر شدن و بی فرزند ش...