کلان
نویسه گردانی:
KLAN
کلان . [ ک َ ] (اِخ ) (کالان ) دهی از دهستان اوزومدل است که در بخش ورزقان شهرستان اهر واقع است و 337 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
واژه های همانند
۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
کلان بزاز. [ ک َ ب َزْ زا ] (اِخ ) خواجه ... به گفته ٔ صاحب مجالس النفائس از مردم شهر هرات بود و مطلع زیر از اوست :انجم مشمر آنکه در این گنب...
کلان معمایی . [ ک َ ن ِ م ُ ع َم ْ ما ] (اِخ ) ملا... صاحب مجالس النفائس آرد: از ماوراء النهر است و به هرات آمده مطالعه می کند و معما را خوب ...
کلان کرمانی . [ ک َ ن ِ ک ِ ] (اِخ ) خواجه ... شاعر بود. نصرآبادی آرد: گویا کرمانی است و طبع وی خالی از لطف نبود و خط شکسته را خوب می نوشت . ب...
کلان سال شدن . [ ک َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پیر و سالخورده شدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
کلان سرین شدن . [ ک َ س ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بزرگ گردیدن سرین . تبویص . تبازخ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به سرین و کلان شود.
کلان سال گردیدن . [ ک َ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) پیر و سالخورده گردیدن .تعوید. اقلحمام . کهامة. عساء. عسی . (منتهی الارب ).
قاضی خواجه کلان . [ خوا / خا ج َ ک َ ] (اِخ ) سالها در شهر هرات به امر سلطان حسین میرزا قاضی نافذ الحکم بود و به حل و فصل قضایای شرعی میپ...