اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کلان

نویسه گردانی: KLAN
کلان . [ ک َ ] (اِخ ) (کالان ) دهی از دهستان اوزومدل است که در بخش ورزقان شهرستان اهر واقع است و 337 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
کلان سپرز. [ ک َ س ِ پ ُ ] (ص مرکب ) که سپرز بزرگ دارد. اطحل . طحل . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
کلان سرین . [ ک َ س ُ ] (ص مرکب ) که سرین او بزرگ باشد. سرین گنده . رسته . اعجز. عجزاء. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به سرین و کلان ش...
کلان گوشی . [ک َ ] (حامص مرکب ) بزرگ گوش بودن . اذانی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلان و ماده ٔ قبل شود.
کلان شکمی . [ ک َ ش ِ ک َ ] (حامص مرکب ) کلان شکم بودن . شکم گنده بودن . بطن . رجوع به کلان شکم شود.
کلان قاضی . [ ک َ ] (اِخ ) خواجه ... به گفته ٔ مؤلف مجالس از قضات هرات و پدر مولانا وصلی شاعر بود که همه ٔمردم هرات در عقل و رای او را مسل...
کلان شدن . [ ک َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بزرگ شدن : امیر چنان کلان شد که همه شکار بر پشت پیل کردی . (تاریخ بیهقی ).هر خردی از او شد کلان و ا...
کلان سرینی . [ ک َ س ُ ] (حامص مرکب )کلان سرین بودن . بزرگ بودن سرین . رجوع به سرین شود.
آنالیز فرگشت در آرایه بالاتر از "گونه"و انبار‌های ژنی گوناگون که توضیح و توجیه "گونه زایی" را به دنبال خواهد داشت، (به انگلیسی‌:macroevolution)
کلان ترکش . [ ک َ ت َ ک ِ ] (اِخ ) خواجه ... از وزراء میرزا شاه محمود بود. صاحب دستور الوزراء آرد: خواجه کلان ترکش و خواجه علی بن امیر خواجه ب...
بابای کلان . [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ماهور و میلاتی بخش خشت شهرستان کازرون در 85 هزارگزی شمال باختر کنار تخته و کنار راه فرعی کازرون ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۵ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.