اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کله

نویسه گردانی: KLH
کله . [ ک ُ ل َه ْ ] (اِ) به معنی حرکات در جماع مشهور است . (برهان ).جنبش و حرکت در حین جماع . (ناظم الاطباء). و رجوع به کله [ ک َ ل َ / ل ِ ] (معنی نهم ) شود. || نره و ذکر. (ناظم الاطباء). آلت تناسل . (غیاث ). از اشعار هجویه ٔ عصر صفوی معلوم می شود «کله » (بضم اول ) بمعنی ذَکَر هم استعمال می شد. (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
کله جوب . [ ک ُ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان مال اسداست که در بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد واقع است و 210 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ...
باد کله . [ دِ ک ُ ل َه ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ضربت جماع . (غیاث ) (آنندراج ).
تنگ کله . [ ت َ ک َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان افزر است که در بخش قیروکارزین شهرستان فیروزآباد واقع است و 111 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغ...
دست کله . [ دَ ک َ ل َ / ل ِ ] ۞ (اِ مرکب ) چیزی باشد از چرم بافته یا از ریسمان تافته که دستهای اسبان را بدان بندند. (برهان ) (از جهانگیری ...
کله گیر. [ ک ُ ل َه ْ ] (نف مرکب ) مأبون . (آنندراج ). مخنث و ملوط. (ناظم الاطباء). و رجوع به کله گیری شود.
کله کوب . [ ک َل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) فنی است از کشتی ، و آن عبارت است از کوبیدن پیشانی خود به پیشانی حریف . (فرهنگ فارسی معین ) : کله ...
کله کوه . [ ک َ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) از کوههای ناحیه ٔ کرمانشاهان است و از ارتفاعات جبال پیشکوه بشمار می رود. (از جغرافیای غرب ایران ص 26 و 29)...
کله گان .[ ک َ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان پشتکوه باشت و بابویی بخش گچساران است که در شهرستان بهبهان واقع است و 170 تن سکنه دارد. (از فره...
کله گان . [ ک َ ل َ ] (اِخ ) طایفه ای از طوایف ناحیه ٔ سراوان کرمان و بلوچستان و مرکب از 300 خانوار است . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 98).
کله گاه . [ ک َل ْ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان گرم است که در بخش ترک شهرستان میانه واقع است و 265 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران...
« قبلی ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ صفحه ۱۰ از ۲۲ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.