کم
نویسه گردانی:
KM
کم . [ ک َم م ] (ع مص ) پوشیدن چیزی را. (از منتهی الارب ). پوشیدن . (آنندراج ): کم الشی ٔ کما؛ پرده کشید بر آن و پوشید آن را. (از اقرب الموارد). || پوشیدن و بستن سر خم را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): کم الحب ؛ بست سر خم را. (از اقرب الموارد). || فراهم آمدن مردم . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کم الناس ؛ اجتماع کردند مردم . (از اقرب الموارد). || غلاف غوره برآوردن خرمابن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کمت النخلة کما و کموماً؛ شکوفه کرد آن خرمابن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || فروپوشیدن نهال خرما را به چیزی و مصون و محفوظ داشتن آن را تا توانا گردد. (یستعمل مجهولاًفیها.) (منتهی الارب ). بیمناک شدن بر خرمابن و پوشیده شدن آن تا قوی گردد. (از اقرب الموارد). کمت الفسیلة (مجهولاً)؛ فروپوشیده شد نهال خرمابن به چیزی و محفوظ داشته شد تا قوی و توانا گردد. (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۷۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۴ ثانیه
به ضم ک. شکم به گویش کازرونی(ع.ش)
کم کم . [ ک ُ ک ُ ] (اِ صوت ) صدا و آواز کندن نقب و چاه باشد و آن را کم کم نقاب گویند. (برهان ). آوازکافتن نقب . (فرهنگ جهانگیری ). آواز شکاف...
کم کم . [ ک ُک ُ ] (اِ) زعفران . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اسم هندی زعفران است . (فهرست مخزن الادویه ). || ریگ روان . (از برهان ) (...
کم ء. [ ک َم ْءْ ] (ع اِ) سماروغ . ج ، اَکمُؤ، کماءة با تا جمع است بر غیر قیاس . و یا کماة اسم جمع است یا آن برای واحد است . (منتهی الارب ). س...
کم زن . [ ک َ زَ ] (نف مرکب ) شخصی که خود را و کمالات خود را عظمی ندهد و سهل انگارد. (برهان ) (آنندراج ). آنکه خود و کمالات خود را وقعی و عظم...
کم سر. [ ک ُ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان فومن است و 243 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
کم لر. [ ک ُ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان قشلاقات است که در بخش قیدار شهرستان زنجان واقع است و 101 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ...
کم شده . [ ک َ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نقصان یافته و تلف شده و سپری . (ناظم الاطباء). و رجوع به کم شدن شود.
کم زده . [ ک َ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب )اظهار عجز کرده . (فرهنگ فارسی معین ). || حقیر شمرده . فرومایه محسوب شده . (فرهنگ فارسی معین ).ذلیل و...