اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کمان

نویسه گردانی: KMAN
کمان . [ ] (اِخ ) از دیه های کوزدر. (تاریخ قم ، ص 141).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
کمان گرهه . [ ک َ گ ُ رُ هََ / هَِ ] ۞ (اِ مرکب )کمان گروهه . (برهان ) (فرهنگ فارسی معین ) : یک نوبت مُغُل بچه ای کمان گرهه در دست به زاوی...
کمان گوشه . [ ک َ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) گوشه ٔ کمان . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). سیه [ س ِ ی َ ] . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ز پی...
کمان مهره . [ ک َ م ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) کمان مهره اندازی است که کمان گلوله باشد. (برهان ) (آنندراج ). کمان قروهه . کمان گروهه . (ناظم الاطباء...
همان "رنگین کمان" است
محکم کمان . [م ُ ک َ ک َ ] (ص مرکب ) کسی که کمانش استوار و سخت باشد. سخت کمان . || کنایه از زورآور و دلیر.
نشانه گرفتن جان سوی جسم آمد و تن سوی جان نرفت وان سو که تیر رفت حقیقت کمان نرفت (مولوی)
گردون کمان . [ گ َ ک َ ] (ص مرکب ) کمان همچون آسمان در خمیدگی . صاحب آنندراج آرد: در صفات پادشاهان مستعمل است : گر از سیم سیاره و دور گردو...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
سدکیس
کمان گلوله . [ ک َ گ ُ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) کمان گروهه . (برهان ذیل کمان گروهه ). رجوع به کمان گروهه شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۷ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.