کند
نویسه گردانی:
KND
کند. [ ک َ ] (ع مص ) بریدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۱۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۵ ثانیه
ینگی کند. [ ی ِ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سردرود بخش اسکوی شهرستان تبریز، واقع در 11هزارگزی شمال سردرود، با 365 تن سکنه . آب آن از چشم...
ینگی کند. [ ی ِ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سیاه منصور شهرستان بیجار، واقع در 32000گزی جنوب باختری حسن آباد سوگند و 2000گزی علی شاه ، با 25...
ینگی کند. [ ی ِ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قراتوره ٔ بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج ، واقع در 31000گزی شمال خاوری دیواندره و 5000گزی دراسب ...
ینگی کند. [ ی ِ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سیمینه رود بخش سیمینه رود شهرستان همدان ، واقع در 12000گزی باختر قصبه ٔ بهار، کنار جاده ٔ شوسه ٔ ش...
ینگی کند. [ ی ِ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان وفرقان بخش مرکزی شهرستان ساوه ، واقع در 220هزارگزی باختری ساوه و یکهزارگزی راه عمومی دهستان ...
ینگی کند. [ ی ِ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ابهررود بخش ابهر شهرستان زنجان ، واقع در 39000گزی جنوب ابهر و 12000گزی راه عمومی قیدار به آب...
هاچه کند. [ چ َ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان اجارود بخش گرمی شهرستان اردبیل که در 38 هزارگزی شمال گرمی و 8 هزارگزی راه شوسه گرمی به بیله ...
کند کردن . [ ک ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سست و ناتوان کردن . از کار انداختن : تا آن جوان تیز و قوی را چو جادوان این چرخ تیزگرد چنین کرد کند و پی...
کند گشتن . [ ک ُ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) نابُراشدن . برندگی نداشتن . از برندگی افتادن : خنجر فتنه چو گشت کند در ایام توحنجر خصم تو است خنجر او ر...
گوجه کند. [ گُو ج َ / ج ِ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خسروآباد شهرستان بیجار واقع در 21000 گزی شمال خسروآباد و 10000 گزی جنوب باختر شوسه ٔ ...