اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کند

نویسه گردانی: KND
کند. [ ک َ ] (اِخ ) از نواحی خجند است و به «کند بادام » معروف است به سبب فراوانی بادام آن که پوسته ٔ نازک دارد و با مالیدن دست مقشرشود. (از معجم البلدان ). نام دهی است در ماوراءالنهر بر طریق کاشغر که بادام خوب از آنجا آورند. (برهان ) (ناظم الاطباء). نام دهی است از خجند. (غیاث ). دهی است از ده های خجند در راه کاشغر که بادام خوب در آن می شود کند بادام گویند. (فرهنگ رشیدی ). دهی در راه کاشغر که بادام او مشهور است . (جهانگیری ). یا کند بادام ، از نواحی خجند است و معنای آن قریةاللوز است چه لوز (بادام )، بدان جای بسیار بود. (مراصد از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و از آنجاست سدیدالدین عمیدالملک کندی ، ممدوح سوزنی . (یادداشت ایضاً) :
سدیدالدین عمیدالملک کندی
که شاخ نخل بخل از بیخ کندی .

سوزنی .


تو مغز کند بادامی و مادام
به مغز آرد بها بادام کندی .

سوزنی (از یادداشت ایضاً).


بادام دو چشم تو به عیاری و شوخی .
صدبار به هرلحظه در کند شکسته .

سوزنی (از یادداشت ایضاً).


نی چو دو چشم تو است گر بکنی نیم خیز ۞
زیر دو مشکین کمان نقش دو بادام کند.

سوزنی (از یادداشت ایضاً).


رجوع به کند بادام شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
کند. [ ک َ ] (اِ) شکر و معرب آن قند است . (برهان ) (غیاث ) (فرهنگ رشیدی ). شکر و معرب آن قند باشد و آن را کاند نیز خوانند. (جهانگیری ). شکر باشد...
کند. [ ک ُ ] (ص ) دلیر و پهلوان و مردانه و شجاع . (برهان ) (ناظم الاطباء). پهلوان و دلاور که کندآور نیز گویند. (فرهنگ رشیدی ). پهلوان و دلیر و ...
کند. [ ک َ ] (ع مص ) بریدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
کند. [ ک ُ ن ُ ] (ع ص ) ناسپاس . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کافرنعمت . (از اقرب الموارد).
کند. [ ک ُ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای سمرقند. عالم و فقیه ابوالمحامدبن عبدالخالق بن عبدالوهاب بن حمزةبن سلمة کندی متوفی به سال 551 هَ ....
کند. [ ] (اِخ ) دهی از دهستان ارادان بخش گرمسار است ، که در شهرستان دماوند واقع است و 577 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
کند (کُ) (ص .) 1 - مقابلِ تیز و تند. 2 - کودن و نادان . 3 - دلیر و پهلوان. فرهنگ فارسی معین. /////////////////////////////////////////////////////////...
کندن و پر کردن
تازه کند خانکندی . [ زَ ک َ دِ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه است که در 33هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 9500گزی خ...
« قبلی صفحه ۱ از ۱۷ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.