گفتگو درباره واژه گزارش تخلف کندر نویسه گردانی: KNDR کندر. [ ک َ دُ ] (اِ) ظرفی که از گل سازند و گندم و نان در آن کنند ۞ . (برهان ) (ناظم الاطباء). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه واژه معنی کندر کندر. [ ] (اِخ ) دهی از دهستان ارنگه ٔ بخش کرج است که در شهرستان تهران واقع است و 1340 تن سکنه دارد. مزرعه ٔ چبال جزء این ده است و اما... کندر کندر. [ ] (اِخ ) دهی از دهستان قاقازان بخش ضیأآباد است که در شهرستان قزوین واقع است و 866 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)... کندر کندر. [ ک ُ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان فلاور است که در بخش لردگان شهرستان شهرکرد واقع است و 257 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ... کندر محلی که بر اثر سیل آب بوجود آمده یا زمانی رودخانه از آن می گذشته در گویش کرمانی موجود است خرده کندر خرده کندر. [ خ ُ دَ / دِ ک ُ دُ ] (اِ مرکب ) بعربی دقایق الکندر خوانند و آن صمغی است مانند لبان و بعضی گویند لبان است که بفارسی کندر دریایی ... نعل کندر نعل کندر. [ ن َ ک َ دَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان پسکوه بخش قاین شهرستان بیرجند. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9). قلعه کندر قلعه کندر. [ ق َ ع َ ک َ دَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کوه پنج بخش مرکزی شهرستان سیرجان ، واقع در 75هزارگزی شمال خاوری سعیدآباد و 4ه... کندر لبان عربی صَمغ کُندُر که از گیاه کندر گرفته میشود به عنوان خوشبو کننده استفاده میشود. صمغ کندر را معمولاً با اسفنددانه میسوزانند. برای استخراج صمغ کندر، به ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود