اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کننده

نویسه گردانی: KNNDH
کننده . [ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ) اسم فاعل از کردن . فاعل و عامل و گماشته . کارگزار و نماینده . سازنده . (ناظم الاطباء). ترجمه ٔ عامل . (آنندراج ). عامل . سازنده . انجام دهنده . (فرهنگ فارسی معین ) : و این کننده ٔ این خانه را آشکار کند. (تاریخ سیستان ). || (اصطلاح فلسفه ) فاعل . علت محدثه : کننده ٔ چیز آن بود که هستی چیز را به جای آورد. (دانشنامه ص 69 از فرهنگ فارسی معین ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
عوض کننده . [ ع ِ وَ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] ۞ (نف مرکب ) آنکه کسی یا چیزی را تعویض کند.(فرهنگ فارسی معین ). رجوع به عوض و عوض کردن شود.- ...
کوچ کننده . [ کو ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) رحلت کننده . مهاجرت کننده . رجوع به کوچ کردن و کوچ شود.
گله کننده . [ گ ِ ل َ / ل ِ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) شکایت کننده . شاکی . (دهار). رجوع به گله و گله کردن شود.
مست کننده . [ م َ ک ُ ن َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) آنچه سبب مستی شود. سکرآورنده . سَکَر. (دهار) (منتهی الارب ) : منفعت شراب مست کننده ، طعام را ه...
نشف کننده . [ ن َ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) بخود کشنده . جذب کننده : بعضی قابض است که جگر را قوت دهد و بعضی پزاننده است و بعضی صدید ر...
هست کننده . [ هََ ک ُ ن َن ْ دَ/ دِ ] (نف مرکب ) آفریننده و به وجودآورنده : و مر آن هست کننده ٔ وحدت را و پدیدآرنده ٔ واحد را بدو مبدع گفتند......
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این دو واژه عربی پارسی است و پارسی جایگزین آن دو اینهاست: نیگْراک (سنسکریت: نیگرَهَنَ= حذف + پسوند یاتاکی (فاعلی) «اک») آتیکو (آتیک از سنسکریت: آتیک...
واژه ترک عربی است و جایگزین پارسی این دو واژه اینهاست: موکساک، موکسار (موکس از سنسکریت: موکسَ= ترک + پسوند یاتاکی (= فاعلی) «اک، ار») یوتْراک، یوتْر...
ضایع کننده _باطل کننده
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۷ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.