اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کننده

نویسه گردانی: KNNDH
کننده . [ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ) اسم فاعل از کردن . فاعل و عامل و گماشته . کارگزار و نماینده . سازنده . (ناظم الاطباء). ترجمه ٔ عامل . (آنندراج ). عامل . سازنده . انجام دهنده . (فرهنگ فارسی معین ) : و این کننده ٔ این خانه را آشکار کند. (تاریخ سیستان ). || (اصطلاح فلسفه ) فاعل . علت محدثه : کننده ٔ چیز آن بود که هستی چیز را به جای آورد. (دانشنامه ص 69 از فرهنگ فارسی معین ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
ملامت کننده . [ م َ م َ ک ُ ن َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) ملامتگر. نکوهش کننده . نکوهنده . سرزنش کننده : خدای عزوجل صفت مؤمنان یاد کرد و گفت ایشان ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
تخدیر کننده. آنچه اندام را تخدیر می کند (رجوع شود به «تخدیر کردن»)، آنچه که باعث سستی و رخوت می شود، آنچه که باعث بی حسی یا بی حسی اندام می شود، مادۀ...
تقسیم واژه ای عربی است و جایگزین این دو واژه این است: بخشاگ baxŝâg (مانوی)
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
مبادله عربی و کننده پارسی است و جایگزین آنها این واژه هاست: نیمایاک، نیمایار، نیمایو (نیمایا= مبادله؛ سنسکریت + «اک، ار، او») پراتیداک prãtidãk، پرا...
فراموش کننده . [ ف َ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) ناسی . نسی . (منتهی الارب ). فراموشکار. (یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به فراموشکار شود.
کوتاهی کننده . [ ک ُ ن َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) مقصر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کوتاهی کردن شود.
آراسته کننده . [ ت َ / ت ِ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) آراینده . مزیِّن . پیراینده .
انتخاب کننده . [ اِ ت ِ ک ُ ن َن ْ دَ/دِ ] (نف مرکب ) کسی که انتخاب می کند. || (اصطلاح حقوق و سیاست ) کسی که حق شرکت در انتخابات دارد و برا...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۷ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.