اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کوب

نویسه گردانی: KWB
کوب . (معرب ، اِ) ۞ کوزه ٔ بی دسته . (ترجمان القرآن ). کوزه ٔ بی دسته یا بی خرطوم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کوزه ای با سر مستدیر و بی دسته یا بی لوله . (از اقرب الموارد). کوزه ٔ آبخوری بی دسته و بی لوله . (ناظم الاطباء). ج ، اکواب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || قدح . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). قدحی که دسته نداشته باشد. (از اقرب الموارد) (از المنجد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
نقاره کوب . [ ن َ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان اهر. در 21هزارگزی مشرق اهر، در ناحیتی کوهستانی و معتدل هوا واقع است ...
نقاره کوب . [ ن َ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کفرآور بخش گیلان شهرستان شاه آباد. در 30هزارگزی شمال گیلان ، در دشت سردسیری واقع است و 150 ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
بالستیک
کوب خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) کوفته شدن . مقروع گشتن . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کوب شود. || ضرب خوردن . کتک خوردن . (فر...
میخ کوب شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در جای خود بی حس و بی حرکت ماندن و از شدت وحشت قادر به حرکت نبودن : وقتی شکارچیان نعره ٔ ببر را شنید...
کارد گوشت کوب .[ دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ساطور. کارد قصابی .
پای کوب کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) لگدکوب کردن . پی سپر کردن .
میخ کوب کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) میخ کردن . میخ کوفتن به جایی . توتید. به میخ دوختن . میخ زدن . با میخ استوار کردن . (از یادداشت مؤلف )...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۸ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.