گفتگو درباره واژه گزارش تخلف کوته نویسه گردانی: KWTH کوته . [ ت َ / ت ِ ] (اِ) کته . مجموع بچه های یک حیوان در یک شکم ، در یک زه ۞ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || درگیلکی ، هر یک از بچه های سگ و گربه و شغال و خرس و جز اینها را گویند. توله . و رجوع به کوته کردن شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی کوته کوته . [ ت َه ْ ] (ص ) مخفف کوتاه . (آنندراج ). کوتاه . (فرهنگ فارسی معین ). کم طول . قصیر : زندگانی چه کوته و چه درازنه به آخر بمرد باید باز... کوته پا کوته پا. [ ت َه ْ ] (اِ مرکب )مخفف کوتاه پا است و آن جانوری باشد شبیه به گوزن و او را کوته پای هم گویند. کوتاه پاچه . کوته پاچه . (برهان ). و... کوته قد کوته قد. [ ت َه ْ ق َدد / ق َ ] (ص مرکب ) کوتاه قد. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کوتاه قد شود. کوته قدر کوته قدر. [ ت َه ْ ق َ ] (ص مرکب ) کم قدر. بی مقدار. بی ارج : کسان به چشم تو بی قیمتند و کوته قدرکه پیش اهل بصیرت بزرگ مقدارند.سعدی . کوته کمه کوته کمه . [ ت ِ ک ُ م ِ ](اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی شهرستان آستارا که 640 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4). کوته پای کوته پای . [ ت َه ْ ] (اِ مرکب ، ص مرکب ) کوتاه پا. کوتاه پاچه . رجوع به کوتاه پا و کوتاه پاچه شود. کوته حرف کوته حرف .[ ت َه ْ ح َ ] (ص مرکب ) کوتاه حرف . کوتاه زبان . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کوتاه حرف و کوتاه زبان شود. کوته مهر کوته مهر. [ ت ِ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بناجو است که در بخش بناب شهرستان مراغه واقع است و 390 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ... کوته نظر کوته نظر. [ ت َه ْ ن َ ظَ ] (ص مرکب ) کوتاه نظر. (فرهنگ فارسی معین ). ناعاقبت اندیش . (غیاث ). غافل : پدر و مادر و فرزند و عزیزان رفتندوه چه ما... کوته فکر کوته فکر. [ ت َه ْ ف ِ ] (ص مرکب ) کوتاه فکر. رجوع به کوتاه فکر شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود