کور
نویسه گردانی:
KWR
کور. [ ک َ ] (ع مص ) افزون شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بسیار شدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || پیچیدن دستار. (منتهی الاب ) (آنندراج ). پیچیدن عمامه بر سر و مدور کردن آن . (از اقرب الموارد) || گرد کردن چیزی . || زمین کندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کندن زمین . (از اقرب الموارد). کندن و حفر کردن زمین . (ناظم الاطباء). || شتافتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شتافتن . در راه رفتن . (از اقرب الموارد). || پشتواره ٔ جامه برداشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). حمل کردن پشتواره ٔ جامه . (از اقرب الموارد). پشتواره ٔ جامه برداشتن و حمل کردن آنرا. (ناظم الاطباء). || کشتن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۶۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۵ ثانیه
نخود کور. [ ن ُ خ ُ دِ / ن ُ خُدْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسمی نخود برشته که از حد معمول ریزتر باشد و پوست آن به آسانی جدا نشود. مقابل نخو...
گره کور. [ گ ِ رِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) گرهی که بسختی باز شود، یا اصولاً باز نشود.
کور کردن . [ کو ک َ دَ ] (مص مرکب ) نابینا ساختن . اعماء.(فرهنگ فارسی معین ). تعمیه . اغشاء. (ترجمان القرآن ). تعمیه . اعماء. (تاج المصادر بیهقی ...
کور گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) کور گردیدن . کور شدن . نابینا شدن : فرودآمدند از چمنده ستورشکسته دل و چشمها گشته کور. فردوسی .- کور گشتن بخت ...
کور مقری . [ رِ م ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کور مادرزاد. (از آنندراج ) (از غیاث ).
کور مُشَهک در گویش رودباری به معنای تار یا کِدر و ناشفاف است
اجاق کور به معنی نداشتن فرزند پسر است.در زمانهای گذشته درون خانه ها اجاق وجود داشته است و برای روشن کردن اجاق نیاز به هیزم بوده واگر خانواده ای فرزند ...
دفعه کور. [ دَ ع َ ] (اِخ ) دهی از بخش سرباز شهرستان ایرانشهر. دارای 200 تن سکنه . آب آن از رودخانه و محصول آن غلات و خرما و برنج است . سا...
ادون کور. [ ] (اِخ ) نام منزلی بمغولستان . (حبط ج 2 ص 133).
کور اصلی . [ رِ اَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کور مادرزاد. (کلیات شمس چ بدیعالزمان فروزانفر ضمیمه ٔ ج 7 ص 405) : هرکه او منکر شود خورشید راکور ا...