کول
نویسه گردانی:
KWL
کول . (اِخ )دهی از بخش شیب آب که در شهرستان زابل واقع است و 2400 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
واژه های همانند
۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۷ ثانیه
کول . (اِ) به معنی دوش و کتف باشد. (برهان ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). دوش که به عربی کتف گویند. (از فرهنگ رشیدی ). شانه . دوش . کتف . (یا...
کول . [ ک َ وَ ] (اِ) نوعی از پوستین است که آن را از پوست گوسفند بزرگ دوزند و درزهای آن را تسمه دوزی کنند. (برهان ). پوستین پشم درازی است...
کول . (اِ) کوله خاس . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کول و «کول کیش » و «کوله خاس » نامهایی است که در رشت به درختچه ای دهند که آن را در مازن...
کول . [ ک َ وَ ] (اِخ ) نام قصبه ای است از ولایت فارس . (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف گوک ۞ موضعی در کرمان است . ...
کول . (اِخ ) دهی از دهستان سارال که در بخش میرانشاه شهرستان سنندج واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
کول . (اِخ )باب کول محله ای است در شیراز. (از معجم البلدان ).
کول پز. [ک َ وَ پ َ ] (نف مرکب ) آنکه کَوَل پزد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کَوَل (معنی سوم ) شود.
کول خس . [ خ َ ] (اِ مرکب )کوله خس . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کوله خس شود.
کول ده . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان لفمجان که در بخش مرکزی شهرستان لاهیجان واقع است و 405 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2...
کول وی . [ وِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سرکانه که در بخش پاپی شهرستان خرم آباد واقع است و 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).