کولاب . (اِ مرکب )
۞ استخر و تالاب را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). به معنی آبگیر و استخر و تالاب که آب ایستاده باشد زیرا که کول ، گوی را گویند که در آن آب جمع آید و بایستد و آن را کیلو نیز گویند. (انجمن آرا): باقعة؛ مرغ برحذر که از ترس آنکه شکار گردد بر آبشخور فرودنیاید و از کولابها آب خورد. (منتهی الارب ). جَلس ؛ کولاب در دشت . (منتهی الارب ). || موجه ٔ عظیم را نیز گفته اند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). و رجوع به کولاک شود.